من چقدر آنلاینم ما چقدر خوشبختیم

سلام

آقای آنلاینیان اومده بود دیدنم و برام یک چشمه از زندگی امروزش گفت و گفت و تعریف کرد و منم ضبط کردم. طولانی شد اما بهتون قول میدم که هر چی دارید می خونید سانسور نشده است و عین مطالب پیاده شده ی از این نواره، بدون اینکه حتا یک ویرگول جا بجا کرده باشم:

امروز صبح نزدیکای ساعت 9 از خواب بیدار شدم. همه هنوز خواب بودند. لابد غافلگیر شدند. آب کتری ِ هشت لیتری، روی گاز تا صبح جوش خورده بود و داشت تموم می شد، خباثتم گل کرد و تا کسی از راه نرسیده و یک چیکه آبش هم تموم نشده فوری یک چای لیوانی برای خودم و یکی هم برای زن جان، ریختم.

دماغم کیپ شده، حس کردم انگار آنژین روسی شدم یا آنفولانزای قبرسی گرفتم که صبح به این زودی بیدار شدم. یک طرفه سینک ظرفشوییه دوقلو، شیرو باز کردم برای شستن دست و صورتم و حسابی فین کردم. کتری رو هم گذاشتم توی اون یکی سینک ظرفشویی و شیر مخصوص تصفیه آب رو به روی اون باز کردم. اندازه ی لوله ی خودکار ازش آب میاد و وایسادم بالای سرش تا پر بشه. به صدای نوازش گونه ی شرشر آب که داشت به شدت زیر گوشها سیلی می زد، گوش دادم. خیال می کردم با این کارم صدای آبشار دوقلوی شیرپلای دربند رو توی خونه کپی پیس کرده باشم، حسابی!

انگار به یک وال یا یک نهنگ قاتل، بخوای با قطره چکون آب برسونی، یک ربعی طول کشید تا کتری پر از آب بشه، بالاخره می گذارمش روی شعله وسطیه گاز و تا آخر بهش گاز میدم. هود هم که چند وقتیه خرابه و قااااار قاررررر می کنه. پس از خیر روشن کردنش می گذرم

میام توی اتاف و کیس کامپیوترو روشن می کنم، صدای تراکتور ازش بلند میشه. صدای تراکتور قدیمی نافلیت که زمین یونجه کاری شده رو بخوای باهاش شخم بزنی. یه همچین صدایی از خودش ساطع می کنه و با این صدا، دو سه نفر مثل رعد و برق زده ها از خواب می پرند و گیج و ویج به اطراف نگاه می کنند. بیچاره ها فکر می کنند دیشب که خواب بودند کردمشون توی گونی و با خودم بردمشون سر زمین!

 

ادامه مطلب ...

خودکشی از ترس مردن یا عمر جاوید!

بسم الله الرحمن الرحیم

مدتیه که تحت نظر دکتر اورتوپد هستم و برای درمان بیماری نکروز دارو می خورم. آخرین باری که پیش دکتر رفتم داروی قبلی را که دوره اش تمام شده بود رو عوض کرد و به جای آن فاموتیدین تجویز کرد. از عادات همیشگی من هست که بروشور داخلی داروها را می خوانم. توی بروشور این دارو از هشدارها و مقدار مصرف و نحوه ی مصرف دارو نوشته تا مصرف در دوران بارداری و شیردهی و عوارض های احتمالی آن و عوارض جانبی این قرص..و از تداخل دارویی و مسمومیت هم نوشته و از شرایط نگهداری هم گفته، توجه کنید: 

عوارض دارویی فاموتیدین

آریتمی قلبی شامل ضربان قلب، افزایش ضربان قلب، بلوک دهلیزی – بطنی ( گیجی و کاهش سطح هوشیاری، کاهش ضربان قلب، اشکال در تنفس، خستگی و ضعف غیر معمول ) واکنشهای پوستی ( شامل راش پوستی، قرمزی پوست، تاول و خارش و ...) تب، عوارض خونی( مشکلات تنفسی، ایجاد زخمهای دهانی، کاهش پلاکت، گلبول سفید خون و ...)، هپاتیت، واکنشهای حساسیتی، ادم ناحیه صورت، لب و پلک، ائوزینوفیلی، راش پوستی، تغییر خلق و خوی ، واسکولیت، اضطراب، گیجی، هالوسیناسیون، درد عضلانی اگراتولوسیتوز( تب، گلو درد، خستگی غیر عادی و ضعف) درد مفاصل، ضعف، برنکواسپاسم، خستگی عضلانی، طپش سریع قلب

تازه گفته در صورت استمرار این عوارض نیاز به مراقبت پزشکیه:

واکنش های حساسیتی، درد شکمی، آلویسی، بی اشتهایی، یبوست، خشکی دهان، خشکی پوست، بیخوابی، تهوع، وزوز گوش، استفراغ

با خودم فکر می کردم وقتی قرصی به اندازه ی یک عدس می تونه چنین اثرات و عوارضی داشته باشه، مصرف روزانه ی انواع و اقسام خوردنی ها و نوشیدنی هایی که ما در طی عمر وارد بدن خودمون می کنیم چه اثراتی که بر ما گذاشته و یا نمیگذاره؟ و اگر کسی پیدا بشه و اینقدر راجع به ذره ذره ی اثرات هر ماده و غذای طبیعی از نباتی گرفته تا حیوانی و انواع آبها خبر داشته باشه و بدونه که چه موقع و چقدر از هر کدوم از اونها باید مصرف کنه شاید هرگز مریض نشه و شاید اصلا روزی برسه که فقط از طریق مصرف درست و به اندازه ی انواع گیاهان و جانورانی که ما حتا اسمشون رو هم نشنیدیم و نمی شناسیم، بشه بر همه ی بیماریها غلبه کرد و عمر جاوبد به دست آورد!

البته من که خوشحالم تا اون روز برسه من مردم و دیگه نیستم و راستش همیشه با خودم فکر می کردم و می کنم که مردن نعمت بزرگیه و همیشه هم در طلب این نعمت بودم! اما دو تا مطلب با خوندن این بروشور به ذهنم رسید، یکی اینکه تازه فهمیدم برای درمان یک بیماری، شاید دارم دستی دستی خودم رو مبتلا به انواع مریضی می کنم! یعنی دارم از ترس مردن، خودکشی می کنم و دوم اینکه اگر این چند روز اونقدر عوض شدم که منو نمی شناسید، بدونید که شاید از عوارض مصرف روزی یکدونه از این قرصها باشه!

معنای عشق در مناظره خسرو با فرهاد!

بسم الله الرحمن الرحیم

توی تهران چند تا بازار گل هست که نزدیکترینش زیاد به ما نزدیک نیست. اما من هر وقت فرصت کنم سری بهش میزنم به خصوص صبح خیلی زود ساعت شش یا هفت و تا برگردم ساعت نه یا ده صبح میشه. 

گلفروشی بازار گل 

گلفروشی بازار گل 

گلفروشی بازار گل

عکسها رو قبل از عید امسال گرفتم

اما نزدیکیه این بازار گل، یک دادگاه خانواده هم قرار داره! من یکبار رفتم از نزدیک ببینم چه خبره! خیلی شلوغ بود. ظاهرا دعوای زوجین و درخواست طلاق بر سر هیچ و پوچ، خیلی زیاد شده پس بیخود نیست که نوی طلاق رتبه ی چهارم جهانی رو بدست آوردیم. تنها یک نگاه ساده به رفتار و عملکرد جوانهای امروز میشه علتش رو فهمید. جوانهایی که هر روز عاشق می شند و یک عشق تازه پیدا می کنند! به نظرم مشکلات اقتصادی هست خیلی هم زیاده، اما همه ی علت طلاق ها، مشکلات و مسائل اقتصادی نیست. به نظرم گم شدن معنای عشق، علت اصلی طلاقهایی باشه که اینروزها شاهدش هستیم. چند شب قبل مناظره ی خسرو پرویز با فرهاد رو توی کتاب منتخب ادبیات ایران خوندم و همون موقع فکر می کردم که عشق شیرین و فرهاد اگر عشقه پس آنچه ما و بدتر از ما، جوانان امروز عشق می نامند، چی می تونه باشه؟ جز هوس و ارضاء غریزه! الان گشتم و شعر رو اینجا پیداش کردم و از زحمت تایپش خلاص شدم، من که با خوندن این شعر از نظامی گنجوی به وجد اومدم و گریه کردم. ببینید شما با خوندنش چه حالی پیدا می کنید؟

... بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند

بگفت انده خرند و جان فروشند

بگفتا جان فروشی در ادب نیست

بگفت از عشقبازان این عجب نیست

بگفت از دل شدی عاشق بدینسان؟

بگفت از دل تو می‌گوئی من از جان

بگفتا عشق شیرین بر تو چونست

بگفت از جان شیرینم فزونست

بگفتا هر شبش بینی چو مهتاب

بگفت آری چو خواب آید کجا خواب

بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک

بگفت آنگه که باشم خفته در خاک

بگفتا گر خرامی در سرایش

بگفت اندازم این سر زیر پایش

بگفتا گر کند چشم تو را ریش

بگفت این چشم دیگر دارمش پیش

بگفتا گر کسیش آرد فرا چنگ

بگفت آهن خورد ور خود بود سنگ

ادامه مطلب ...

صبح و طلوع فجر

بسم الله الرحمن الرحیم

گاهی توی شرایطی خاص و اغلب نیمه های شب جملات و کلماتی به ذهنم خطور می کنه و ذره ذره و با سختی توی پیامک گوشی می نویسمش و به تعدادی از دوستانم می فرستم که بعدا برای پاک کردنش دچار مشکل میشم، یعنی حیفم میاد پاکش کنم! الان تصمیم گرفتم یکی دو تا رو بگذارم اینجا، میدونم شعر کلاسیک نیست و از صنابع شعری بی بهره اما میخوام قدری از پیامکهای گوشی رو پاک کنم تا شاید سبکتر بشه! همین!

شب و ظهور سرخی شفق خبر از بیداد می داد

که اگه کرد و آکند دل آسمان از داد این بیداد؟

بس بشر نالید و فغان زد به سحر ز جور چرخ روزگار

به انابه خون گریست آسمان به محضر حق کردگار

طلوع فجر

خدنگ نور بر جرس خورد، بانگ سحر برخاست

دی به سر شد و صبح ز بستر خام برخاست

سکوت و سکون طی شد، حالیا ولوله برپاست

بین! شمیم دل آویز صبح، بی شرنگ برجاست

مستان! صف به صف پیاله از می پر کنید 

جان آذرخش و شهاب سنگ با شرر نو کنید 

چهار قل خوان، چون سماور قل کنید 

هان عزیز بشتاب، تن به سحر جان بخش 

دهل را بهل، نی شو، بینوا جان بخش 

ندیدی پف کنند زود، روند به پستوی مور؟ 

فراز آی ز ظلمت، فرود آی به سکوی نور

هستی بخش

بسم الله الرحمن الرحیم

۱- زنبور عسل دارای قدرت فوق العاده ای در پرواز است، در هنگام، پرواز بال های این حشره، در هر دقیقه، 16000 بار تکان می خورد. کیسه های مخصوصی روی بدن این حیوان قرار گرفته که در هنگام پرواز متورم می شود و در نتیجه زنبور عسل مانند یک بالن بدون زحمت در فضا موج می زند. سرعت پرواز زنبور 35 کیلومتر در ساعت است و با داشتن این سرعت، باز هر وقت که بخواهد می تواند یکدفعه ترمز کرده و به عقب برگردد. ص 38

۲- تنها در یک موسسه ی حشره شناسی امریکا در واشنگتن بیست هزار جلد کتاب در باره ی مورچه وجود دارد ص 78

قسمت حس شامه از شاخک مورچه، دارای هفت بند است و هر یک از بندها، عامل تعیین کننده ی یکی از قسمت های اساسی زندگی مورچگان است. حداکثر قدرت دید چشم مورچه پنج سانتیمتر است.

شاخکهای مورچه دارای این کارایی هاست:

الف: تشخیص دوست و دشمن

ب: تشخیص لانه ی خود از لانه های بیگانه

ج: تمیز دادن ملکه و مورچه های ماده

د: شناختن کارگران ( مورچه های خنثی )

ه: تمیز دادن نژاد خود بین نژادهای دیگر

و: تشخیص افرادی که در لانه با آنها زندگی می کند

ز: تشخیص محل عبوری که از لانه تا مقصدش انجام گرفته است ص 81 

شبدر رونده

۳- طبق آزمایشی که داروین بعمل آورده از صد بوته ی شبدر، معمولا حدود دو هزار و هفتصد شبدر بعمل می آید. ولی اگر همان صد بوته ی شبدر را در محلی بکارند که کاملا پوشیده باشد و هیچ حشره ای نتواند با گلها تماس بگیرد، در آن صورت، از صد شبدر، حتی یک شبدر هم به عمل نمی آید ص 114

آنچه خواندید قسمتهای از کتاب " هستی بخش " نوشته ی شهید هاشمی نژاد است که نمی دانم چه سالی خوانده ام! شاید سی سال قبل خوانده باشم. اما در یکی از دفترهای خاطراتم ثبت کرده بودم. بله یادم نبود تا اینکه این دفترها را چند وقت قبل مرور کردم. و به نظرم جالب آمد و امروز برای شما هم نقل کردم. 

شبدر رونده

ظاهرا سیصد نوع شبدر وجود دارد. اما در مورد شبدر، باید بگویم من حداقل شاید ده نوع شبدر دیده ام و سه نوع از آن را در گلدانهایم دارم، که در رنگِ برگ و گل و در نوع رشد با هم متفاوتند. این گیاه خودرو است. البته یک نوع آن که دارای سیب زمینی است با جدا کردن پاجوش آن و کاشت در گلدانی دیگر تکثیر می شود. اما آن سه نوعی که من دارم، بعد از گل دادن و گرده افشانی به وسیله ی حشرات، دارای غلافی می شود، که بعد از رسیدن دانه، به محض تحریک بیرونی، همه ی دانه های داخلش را، با سرعتی باورنکردنی به اطراف پرتاب می کند! من هر بار به این غلاف ها، دست زده ام، به خاطر این عکس العمل سریعش، ناخودآگاه دستم را پس کشیده ام، حتی موقعی که به عمد به آن دست زده ام! 

گل شبدر رونده  غلاف دانه ی شبدر رونده

بید مجنون خانه شته زده بود، پیش از اینکه تصمیمم را برای سمپاشی آن عملی کنم، کفش دوزک ها آمدند و شته ها را نوش جان کردند و همانطور که ناگهانی آمده بودند ناگهانی هم رفتند!

آیا می دانستید که یک میکروب به دلیل تکثیر تصاعدی اش، اگر محیط رشد مناسبی داشته باشد، در عرض چهار یا پنج روز می تواند کل کره ی زمین را بپوشاند؟

بله چرخه ی حیات ذره به ذره اش حیرت آور و به طور اعجاب آوری دقیق است! ولله الحمد

پ ن: 

این عکس رو هم از شبدر خونه ی آقا عبدالله همسایه ی مغازه گرفتم که حیاط با صفایی درست کرده. کسی میدونه که اسم این گیاه چی هست؟