حکایت یک عکس! ملای سبزواری ، ناصر الدین شاه و عکاس باشی

بسم الله الرحمن الرحیم

 هر چند این نوشته می تواند نقض غرض شده و تبعاتی مانند بی اعتبار انگاشتن اقوال گوناگون در مورد سرگذشت ها و در این مورد خاص، آخوند ملا هادی سبزواری را در پی داشته باشد که از مشاهیر علما شیعه است و فراتر از آن حتا می تواند با تسری دادن به کل تاریخ، منجر به ساختگی دانستن همه تاریخ شود و مثل گفته های مرحوم شاملو را تداعی کند که طی یک سخنرانی با عنوان "ایران در سده بیستم" و تحت تاثیر یک نفر تمام تاریخ و اقوال تاریخی ذیل تاریخ را بالکل زیر سوال برد( البته آقای مهاجرانی طی کتاب گزند باد جواب مبسوطی به او داد) اما ظاهرا انکار نمی توان کرد که بر سر نکات و نقاطی از تاریخ تعمدا تحریفاتی صورت می گیرد، که توجه به آن مطمئنا خالی از فایده نیست. سرمنشاء فکر این نوشته از اینجا آغاز شد که دیروز من در وبلاگی مطالبی دیدم و خواندم در خصوص آخوند ملا هادی سبزواری

امروز گشتم و آن وبلاگ را پیدا نکردم اما در اینجا دیدم همان نوشته منتشر شده است:

1- دکتر شریعتی در یکی از کتاب های خود، داستانی را نقل کرده:

او آورده که ناصرالدین شاه در سفر به خراسان، بر سر راه مشهد، در سبزوار اتراق کرد و در این شهر به دیدن فیلسوف و حکیم بزرگ آن روزگار، حاج ملاهادی سبزواری، رفت و با او به گفت و گو نشست. در پایان نیز از حکیم درخواست کرد اجازه دهد عکاس باشی دربار که همراه موکب همایونی بود، از او عکسی بگیرد. فیلسوف بزرگ که تاکنون ازعکاسی چیزی نشنیده و ندیده بود، گفت: ماهیت عکس چیست؟

توضیح دادند که سایه ای است از شخص یا چیزی که بر روی کاغذی می افتد و باقی می ماند.

حکیم از در انکار درآمد و گفت: آنچه شما می گویید منطقا محال است؛ زیرا ما می دانیم وجود ظِلّ ( سایه ) قائم به وجود ذی ظِلّ ( صاحب سایه ) است. یعنی سایه تا وقتی هست که صاحب سایه باشد و به محض ازاله و از بین رفتن صاحب سایه، سایه از بین می رود. امکان ندارد “صورت جوهری” از اصل ماهیت آن جدا شود و به گونه ای “عرض وارانه” بر روی فیلم عکاسی ظاهر شود.به تعبیر دیگر عرض قایم به جوهر است.

شاه و همراهان درماندند و از پس قانع کردن حکیم برنیامدند، اما اصرار کردند که ایشان این بحث های منطقی را کنار بگذارد و اجازه دهد عکاس باشی از ایشان عکسی بگیرد. حکیم پذیرفت و روبروی دوربین عکاس باشی نشست و اکنون تنها تصویری که از ایشان باقی مانده، همان عکسی است که ایشان وجود آن را منطقا محال می دانست.

.......

بله امروز که می خواستم آن لینک را پیدا کرده و در لینکهای روزانه ام بگذارم هر چه گشتم آدرس آن وبلاگ را پیدا نکردم و  اما حیرت انگیز اینکه متوجه شدم انواع و اقسام مطالب در این خصوص وجود دارد که یا نافی هم هستند و یا متضاد هم و یا متناقض گفته اند و حتا از مطالبی چشم پوشی کرده و یا اضافاتی داشته اند!


مثلا قدس آنلاین حکایتی دیگر از همین عکس نقل کرده که هیچ اثری از آن استدلال فلسفی در مورد سایه وجود ندارد! در عنوان می نویسد:

 حکیمی که دوربین عکاس باشی ناصرالدین شاه را تایید کرد!

2- در متن می نویسد بنا به نقل منابع تاریخی گویا روزی ناصرالدین شاه در سه هزار متری سبزوار بنام «کوشک» وارد می شود و گروهی از علما به همراه میرزا ابراهیم شریعتمدار و برخی از تجار و مالکان به حضور او می رسند، و چون شاه، فیلسوف بزرگ سبزواری را در بین آنان نمی بیند، اشتیاق زائد الوصفی برای دیدن حکیم اظهار می دارد. صدر اعظم شاه برای آوردن فیلسوف به منزل وی می رود و می گوید: «امروز همه علما و اشراف سبزوار به حضور شاه رسیده اند که تازه وارد و میهمان است، به جز حضرتعالی»....

...تا می رسد به اینجا که:

آنگاه چون حکیم می فهمد که بالاجبار باید رفت، به کالسکه حاضر، سوار نمی شود و با چند تن از شاگردان خود به ملاقات شاه می رود.

و.... روز بعد که شاه به دیدن حکیم به خانه وی رهسپار می گردد

...چون حکیم عکس خود و نحوه عکاسی را از زبان عکاس می شنود، می گوید: «در استدلال علوم مناظر و مرایا، اسبابی نیکو است.»


اما این یکی جالبتر از همه است که سایت فارس بکلی موضوع عکس گرفتن را درز گرفته و روایتی را هم ساخته و پرداخته کرده که اصلا بکلی متفاوت است و سخنی هم از عکس به میان نمی آورد! :

«ملاهادی سبزواری» عالمی که پیشنهاد ناصرالدین‌شاه را رد کرد+تصاویر

این سایت ضمن شرح مفصلی از زندگینامه ی آخوند ملا هادی سبزواری مطلب مربوط با دیدار را ذیل عنوان "زهد حکیم سبزواری/ ماجرای حکیم سبزواری و ناصرالدین شاه قاجار" اینطور شروع کرده:

3- حکیم سبزواری گاهى هم صحبتى با فقرا و همنشینى با طبقات دیگر جامعه را مغتنم مى‌‌شمرد. زاهدانه مى‌‌زیست و به اشراف و حتى شخص شاه نیز بى توجه بود.....

...در سبزوار نیز عموم طبقات از او استقبال و دیدن کردند تنها کسى که به بهانه انزوا و گوشه‌نشینى از استقبال و دیدن امتناع کرد حکیم و فیلسوف و عارف معروف، حاج ملاهادى سبزوارى بود.

از قضا تنها شخصیتى که شاه در نظر گرفته بود در طول راه مسافرت خراسان او را از نزدیک ببیند، همین مرد بود که تدریجاً شهرت عمومى در همه ایران پیدا کرده بود و از اطراف کشور طلاب به محضرش شتافته بودند و حوزه علمیه عظیمى در سبزوار تشکیل یافته بود.

شاه که از آن همه استقبال‌ها و دیدن‌ها و کرنش‌ها و تملق‌ها خسته شده بود، تصمیم گرفت خودش به دیدن حکیم برود.

و نهایتا رسیده به اینجا و اشاره ی تیترش به این است:

شاه ضمن صحبت‌ها گفت: «هر نعمتى شکرى دارد. شکر نعمت علم تدریس و ارشاد است، شکر نعمت مال اعانت و دستگیرى است، شکر نعمت‏ سلطنت هم البته انجام حوائج است، لهذا من میل دارم شما از من چیزى بخواهید تا توفیق انجام آن را پیدا کنم»

[حکیم گفت[ - من حاجتى ندارم، چیزى هم نمى‌‏خواهم

[در مورد عکس هم بکلی موضوع را سانسور کرده و در موردش هیچ نگفته است]

خب بی دلیل نیست که مردم ما عموما نسبت به رسانه ها و به ویژه به بعضی از رسانه ها، مثل همین سایت فارس، تا بدین حد بدبین هستند.

.....

و اما از همه اینها جالبترینش شاید این باشد که موقع جستجو به مطلبی هم برخوردم که در مورد آخوند ملا هادی سبزواری نیست. اما این یکی همه ی زندگینامه ی آخوند خراسانی را جعلی می داند!

ناصر پوربیرار را شاید همه بشناسید و از سابقه اش در مورد مسائل تاریخی چیزهایی بدانید. بله او در اینجا طی متنی بلند بالا به تحریفات تاریخی اشاراتی دارد و در مورد آخوند خراسانی هم چنین نوشته است:

با شیخ آوازه مند دیگری مواجهیم که مایه افتخار روحانیت معاصر است. ۱۷۰ سال پیش در خراسان به دنیا آمده، در ۲۰ سالگی، همان زمان که هنوز رطوبت حشت [خشت] و آجر چهار دیوار گرداگرد تهران برچیده نشده، سلطان خوابگاهی نداشت و هیچ اثری از شهر خوی دیده نمی شد، تا 22  سالگی نزد ملا حسین خویی و نیز میرزا ابوالحسن جلوه در تهران به تحصیل فلسفه ادامه داده است و سپس ۱۴۸ سال پیش به صورت تمام عمر برای ادامه آموزش از جمله نزد میرزای شیرازی، عازم عتباتی می شود که در آن زمان به صورت مجموعه زیر بوده است

و متعاقبش این عکس را منتشر کرده:

برای من صحت و سقم مطالبش معلوم نیست و در پی کشف حقیقت هم نرفته ام اما این دوعکسی که منتشر کرده برایم خیلی خیلی عجیب و جالب بود:

و در مورد شرح این دو عکس هم اینطور نوشته:

از آخوند خراسانی دو سه تصویر باقی است که رسمی ترین آن ها در سمت راست ... می شود. عکس سمت چپ را، از آن که آخوند هرگز به ایران بازنگشت ظاهرا زمانی برداشته اند که شیخ فضل الله نوری در سفر به عتبات به دیدار آخوند رفته و به یادگار عکسی گرفته اند. ظرافت تصویر در آن است که آخوند میلی متر به میلی متر همان پزی را دارد و همان حجم و مرزهای خطوطی را پوشانده، که در عکس رسمی سمت راست می بینیم! آیا سازندگان این گونه ملحقات قلابی چه کسان اند و سوار بر این گونه بازی های مهوع به سوی چه مقصدی روانه اند؟

انتهای نقل قول از پور بیرار

...


اینجا هم قبلا ار تحریفات کیهان نوشته بودم که باید برای خواندنش فیل سوار شوید! :

http://mohredel.blogfa.com/post-81.aspx

اما اگر در خصوص، آرا، اندیشه ها و زندگینامه ی علما علاقمند به مطالعه هستید، پیشنهاد می کنم به وبلاگ دوست عزیزم آقای سید هادی طباطبایی از وبلاگ نگارستان هم مراجعه ای بکنید