12 بهمن پرواز انقلاب

بسم الله الرحمن الرحیم

ساعت پنج صبح، در طلوع روز پنجشنبه، در آخرین دقایق پایان حکومت نظامی طاغوتی، هزاران نفر از مرد و زن و کودک بسوی مسیرهایی راه افتادند که قبلا از طرف« کمیته ی استقبال از امام خمینی» معین شده بود. این مسیرها همان جاده هایی بود که از دو روز قبل و بیشتر از پیش با خون جوانان آب و جارو شده بود ....صحبت بود که «امام» در ساعت 9 صبح در تهران خواهد بود و مردم از زیر سر نیزه های حکومت نظامی گذشتند. دیشب را در میدانهای مسیر خوابیدند تا صبح جایی باشند که نزدیک به امام و سعادت دیدارش را داشته باشند. میدان آزادی مملو از جمعیت شد. هر قدر به ساعت ورود امام نزدیک می شد بر وسعت جمعیت افزوده تر و طپش قلبها به شمارش می آمد. راستی چه می شود اگر نگذارند هواپیمای امام بنشیند؟ اگر هواپیما را در آسمان نشانه بگیرند؟ اگر امام را بکشند؟ راستی چه می شود؟

این سوالی بود که انسان جرئت نمی کرد، حتی از خودش بپرسد، و اگر ناخودآگاه در مغز انسان مطرح می شد، عرق سردی وجود انسان را فرا می گرفت و با بلند کردن سر به آسمان با خودش می گفت: مگر ممکن است خدا ما را بی یاور بگذارد. مگر نه که ما برای اسلام و برای خدا می جنگیم؟

ساعت از 9 صبح گذشت، قرار بود امام در ساعت 9 در فرودگاه مهرآباد باشد. « کمیته استقبال از امام» از مردم خواسته بود که با خود مقداری غذا و یک رادیو همراه داشته باشند. مردم در حالت راهپیمایی رادیوهای کوچک دستی خود را به گوش چسبانده بودند و در این ساعات فقط از رادیوهای نظامی موسیقی پخش می شد. جوانها که در این لحظات در شور و هیجان بسر می بردند ناگهان خاموش شدند و فقط صدای قدمهای کوتاه و بلند و فریاد گروه « انتظامات استقبال از امام خمینی» [متشکل از 60000 نفر نیروی داوطلب مردمی ] که با بازوبندهای سبز رنگ در میان مردم بچشم می خوردند و صدا می زدند« آقا از دست راست، خانم اینطرف نیا» بگوش می رسید.

گفتار تهدید آمیز بختیار که خاطر نشان کرده بود ممکن است هواپیمای امام خمینی را نگذارد به فرودگاه ایران نزدیک شود و یا گروهی که حامی شاه بودند امام را تهدید به سرنگونی هواپیما کرده بودند، در خاطره زنده شد. مردم چیزی بین مرگ و زندگی احساس می کردند. چشم زخمی به امام، مرگ همه ی ملت را دنبال داشت. اگر فاجعه ای رخ دهد، خدا می داند مردم ایران چه خواهند کشید، ولی هنوز چیزی از ساعت 9 نگذشته بود که موسیقی رادیو قطع شد و گوینده ای با لحنی خوش از امام شروع به صحبت کرد و ضمن صحبتهای خود از تاریخچه ی زندگی امام، در ساعت 9 و 27 دقیقه و 30 ثانیه اعلام کرد: هواپیمای امام خمینی بر خاک ایران نشست. در این هنگام غریو شادی در میان راهپیمایان برخاست....بعد از چند دقیقه رادیو اعلام کرد: امام خمینی از هواپیما پیاده و سوار بر یک مرسدس بنز شد. ناگهان صدای رادیو قطع شد و برنامه ی موسیقی پشت موسیقی شروع شد. شادی مردم ناگهان تبدیل به خشم و نفرت شد. شعارهای« مرگ بر بختیار» جای خوش آمد گویی را به امام خمینی گرفت .

در شهرستانها که همگی به امید پخش مستقیم تلویزیون در خانه های خود مانده بودند و از طرفی دولت به تمام اتوبوسهای مسافری از یک هفته قبل اخطار داده بود که بطور کلی هیچ مسافری را حق ندارید به تهران بیاورید. و از رفتن ماشین های تانکر بنزین به شهرستانها جلوگیری کرده بود تا اینکه بر اثر کمبود بنزین کسی نتواند از شهرستانها به تهران سفر کند. با وصف این موضوع میلیونها نفر از شهرستانها برای استقبال از امام خمینی به تهران آمده بودند.

خشم و نفرت بر اثر عدم پخش رادیو تلویزیون مردم شهرستانها را نیز به خروش درآورد و در شیراز رادیو تلویزیونهای خود را در خیابانورود امام به میهن انداختند و سوزاندند و فریاد برآوردند که این رادیو تلویزیون مردمی نیست. این استعمار امریکاست. ولی در دلها باز امیدی برخاست و همه از ته دل می گفتند« الهی شکر» مردم محله ها که بسر کوچه ها جمع شده بودند شعار می دادند و شادی می کردند. از منقلهای اسپند در وسط جمعیت دود بهوا برمی خاست و مردم در میان خود نقل و نبات پخش می کردند . ولی باز این فکر پیش می آمد در فرودگاه امام را چگونه استقبال می کنند که آسیبی نبیند.

یکی از روزنامه ها می نویسد:

« هنگامی که امام عازم حرکت می شوند به 600 نفر از خبرنگاران و فیلمبرداران که خیال داشتند همراه ایشان بیایند گوشزد می کنند که در این راه امکان خطر مرگ وجود دارد و این خطر ناشی از تهدیدهایی است که از جانب بعضی از خائنین قبلا اعلام شده، لذا امام از خبرنگاران می خواهند که بخاطر ایشان عزم خطر نکنند و با ایشان مسافرت ننمایند. از آن گروه 600 نفره 150 نفر داوطلب شده و با نشان دادن علامت صلیب به روی سینه ی خود با پرواز انقلاب عازم ایران شدند. مدیران هواپیمای غول پیکر ارفرانس تصمیم گرفتند به جای 400 نفر مسافر اقدام به سوار کردن 50 تن از همراهان امام و 150 نفر از خبرنگاران که جمعا نصف ظرفیت هواپیما می شد بنمایند.»

گام به گام با انقلاب – ج اول - اکبر خلیلی - چاپ دوم 1375- صص 263 - 266

....


همساده ها

چگونگی تعیین محل مزار امام خمینی قبل و بعد از رحلت او

بسم الله الرحمن الرحیم 

این مقاله قبلا در تاریخ 11 خرداد 91 منتشر شده بود اما چون امسال فرصت گذاشتن متن تازه ای را نداشتم به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد ارتحال امام بازنشرش دادم، از کسانیکه قبلا این مقاله را خوانده اند عذرخواهی می کنم:

عینا به نقل از:  http://olama-shie.blogfa.com/post-138.aspx 

«حاج احمد آقا» از حدود شش، هفت ماه قبل برای این منظور برنامه‏ریزی کرده بود و وقتی که بیماری امام مطرح نبود، چند بار برنامه‏ی مسافرت‏هایی را ترتیب دادند که بنده هم حضور داشتم. بارها سه نفری (با حضور آقای انصاری) در مسیر جاده قم - تهران به پیشنهاد حاج احمد آقا به "کوشک نصرت " حدود 30 کیلومتری قم رفتیم. وقتی به روستا رفتیم ، ایشان از من خواستند که فرد کشاورزی را که درآن حوالی مشغول کار بود، صدا کنم و حاج احمد آقا سؤالاتی را از کشاورز در خصوص زمین‏های آن ناحیه و جاده‏ی منتهی به روستا و ریل راه‏آهن و حتی وضعیت کوه‏های اطراف پرسیدند. حاج احمد آقا عمامه‏شان را برداشته بود و کشاورز مزبور ایشان را نشناخت.


 بعد به اتفاق حاج احمد آقا چرخی در محوطه زدیم . من هنوز نمی‏دانستم که ایشان چه هدفی در سر دارند و قصه چیست؟  روستای مزبور دقیقاً نزدیک جایی واقع شده بود که اکنون "پادگان منظریه " و فرودگاه نظامی است و وقتی که از تهران به قم می‏رویم، در سمت راست و جاده‏ی قدیم قم ـ تهران قرار گرفته است.  بعد از یکی دو هفته، مجدداً و این بار به اتفاق «آقای محمد علی انصاری» به آنجا رفتیم. با فرماندار وقت قم «آقای خلیلیان» هماهنگ کرده بودند و ایشان هم حضور داشت. معلوم شد قصد حاج احمد آقا این است که محل دفن امام را مشخص کند. این قصد و غرض را هم تنها با آقای انصاری در میان نهاده بود. ولی در حضور فرماندار قم این‏گونه عنوان شد که ما قصد داریم در این مکان "مؤسسه‏ی فرهنگی تنظیم و نشر آثار امام " را بنا کنیم (یعنی دقیقاً آنچه در حال حاضر اتفاق افتاده است). صحبت فرودگاه هم مطرح شد و عنوان شد که اختصاصی در اختیار مؤسسه باشد.  یک بار دیگر هم به آنجا رفتیم و این بار حدی را تعیین کردند. در نوبت بعد که به آنجا سر زدیم، مشاهده کردم که لودر و بولدوزر مشغول کار است و محوطه را دیوارکشی می‏کنند.  وقتی در ساعت‏های آخر حیات امام، جلسه‏ی سران نظام برگزار شد، حاج احمد آقا مطرح کرد که چنین جایی در "کوشک نصرت " قم وجود دارد و ما مقدماتش را انجام داده‏ایم ؛ ولی هنوز آماده نشده است و تنها حدودش را مشخص کرده‏ایم. حاج احمد آقا حتی گفتند: «می‏خواستیم در آنجا بارگاهی را برای حضرت امام آماده کنیم که اگر ایشان خدای‏ناکرده به رحمت خدا رفتند، آنجا مهیا باشد».  حتی یک بار در ماشین با حاج احمد آقا بودیم و ایشان این مطلب را ابراز کرد که: «من یک مسأله‏ی شرعی از آقا پرسیدم که آیا می‏شود میت مسلمان به گونه‏ای در قبر بگذاریم که چهره‏اش را همیشه بتوان مثلا به وسیله ی انعکاس از طریق آینه و نور رویت کرد؟». حاج احمد آقا افزود: «من برنامه‏ام این بود که اگر این کار مجاز باشد، در خصوص حضرت امام این سیستم را پیاده کنیم و قبری بسازیم که اگر خدای‏ناکرده ایشان از میان ما رفتند، بتوانیم همیشه چهره‏ی ایشان را ببینیم. ولی امام در پاسخ فرمودند این کار جایز نیست و ما هم منصرف شدیم».   در جلسه سران نظام در ساعات آخر حیات امام وقتی حاج احمد آقا این صحبت را مطرح کرد که به نظر من "کوشک نصرت " برای دفن امام مناسب است، یکی از آقایان این کار را صلاح ندانست و گفت: «آنجا در حال حاضر بیابان و فاقد هر گونه امکانات و تأسیسات است. یقیناً ما بعد از رحلت امام، یک تشییع جنازه‏ی چند میلیونی داریم و هیچ امکاناتی برای انتقال افراد به آنجا نداریم و حتماً با یک مشکل بزرگ مواجه می‏شویم».  واقعیت هم این بود که در آنجا کاری انجام نشده بود و تنها به حصار کشی خاکی بسنده کرده بودند.  یکی دیگر از آقایان "حرم حضرت معصومه (س) " را برای دفن امام پیشنهاد کرد و ظاهرا «آقای موسوی اردبیلی» هم "مدرسه علمیه معصومیه‏ی قم " را برای این منظور مناسب دانست. یکی دیگر از آقایان از "جمکران " یاد کرد . 
 
در نهایت قرار شد مدفن امام ترجیحاً در تهران و در کنار شهدا و در بهشت زهرا باشد تا در هنگام بازدید مسؤولان و میهمانان خارجی، دسترسی به آن آسان باشد. اما در اینکه کدام قسمت از بهشت زهرا باشد ، بحث بود. بعضی از افراد، وسط قطعه‏ی شهدا یا کنار قبر «مرحوم آیت الله طالقانی» را مناسب اعلام کردند. 
 
ظاهراً «آقای طباطبایی» شهردار وقت تهران که در آن جلسه حضور داشت، آن روز یا بعداً پیشنهاد داده بود که قطعه‏ای در کنار بهشت زهرا وجود دارد که برای این منظور ایده‏آل است. (دقیقاً همین مکان فعلی مزار امام). در نهایت این مکان بهترین مکان برای خاکسپاری حضرت امام تشخیص داده شد.

پایان نقل قول 

 

ظاهرا در منابع دیگر این جملات در ابتدای متن هست که در مطلب فعلی به هر دلیلی حذف شده است: 

«حاج حسین سلیمانی» از جمله محافظان بیت حضرت امام خمینی (ره) بود. خاطرات وی که در سال 1387 از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است حاوی نکات جالبی از زندگی آن بزرگ‏مرد تاریخ معاصر جهان است. گوشه‏ای از این خاطرات که مربوط به روزهای آخر است در چند قسمت به شما تقدیم می‏شود:  
 
و ادامه همان است که ابتدا آورده ام  
...... 
اینجا را هم اگر تمایل داشتید بخوانید که عنوانش هست 
این عکسها هم خیلی دیدنی است

نقش امام خمینی در مرجعیت آیت الله بروجردی

بسم الله الرحمن الرحیم

احتمالا آن روزی که آیت‌الله بهجت-ره- فرمود: «ارتحال آیت‌الله اراکی در این زمان و این شرایط مانند این است که پنجاه مرجع تقلید یک زمان از دنیا رفته باشند.» کم‌تر کسی متوجه عظمت این سخن آن‌چنان که باید شد.

بعد از وفات آقا سید روح‌الله خمینی و وفات آقا سیدمحمدرضا گلپایگانی، خیل بسیاری از مقلدین این دو مرجع به آیت‌الله اراکی-ره- مراجعه کردند. پیام تسلیت رهبر انقلاب بعد از وفات آقای گلپایگانی به آقای اراکی نیز خود نوعی توجه دادن به آقای اراکی شمرده شده است. آیت‌الله اراکی همراه آقاسید روح‌الله خمینی و آیت‌الله گلپایگانی از شاگردان آقا شیخ عبدالکریم حائری بودند. با فوت آقای اراکی، «مرجعیت واحد شیعی» به یکی از کم‌رنگ‌ترین نقاط خود رسید.

اندیشه زعامت و مرجعیت واحده شیعی، در بین مصلحان و دل‌سوزان حوزوی ایده جدیدی نیست. در طول تاریخ هم‌واره زعمای شیعه کم و بیش دغدغه این مطلب را داشتند. با همین دغدغه بود که امام خمینی تلاش خود را برای آوردن آیت‌الله بروجردی به قم و تلاش برای مرجعیت واحده ایشان انجام داد. آن‌طور که معروف است گفته می‌شود که بعد از وفات آقای حائری، «آقاسیدروح‌الله» تلاش زیادی برای مرجعیت آیت‌الله بروجردی می‌کرد. آیت‌الله سید رضا بهاءالدینی در این مورد چنین می‌فرمود:

«این‌که زعامت و مرجعیت عامه، به دست آیت‌الله بروجردی باشد، تا حدود زیادی مرهون زحمات امام بود. ایشان صلاح می‌دیدند که باید مرجعیت در دست یک نفر متمرکز باشد. روی همین اصل در این جهت زیاد کوشیدند.» (اقتباس از مجله حوزه شماره 16 - آیت بصیرت / صص 136-137 / سید حسن شفیعی)

آیت‌الله سید رضا بهاءالدینی

در واقع در زمان تجدید حیات حوزه علمیه قم به دست آقا شیخ عبدالکریم، مرجعیت شیعی در نجف و با آقا سیدابوالحسن اصفهانی بود. حوزه قم شخصیت مبرز قابل رقابت با مکتب نجف نداشت. بعد از وفات آیت‌الله حائری، مرجعیت و مسؤولیت حوزه قم با آیات ثلاث (آیت‌الله حجت، آیت‌الله صدر و آیت‌الله خوانساری) بود. با وفات آقا سید ابوالحسن اصفهانی و بعد از سه ماه وفات آقا حسین قمی و با هجرت آیت‌الله بروجردی به قم، عملا زعامت و مرجعیت کل در اختیار ایشان قرار گرفت. آیت‌الله محمد فاضل لنکرانی-ره- که پدر خود ایشان نیز در این مسائل دخیل بوده است این حکایت را چنین وصف کرده است:

بعد از مرحوم آیت‌الله حائری، آیت‌الله حجت و آیت‌الله صدر و آیت‌الله خوانساری، که آن زمان از آنان به آیات ثلاث تعبیر می کردند، مسوولیت حوزه را بر عهده گرفتند و حوزه در زمان این بزرگان هم شرائط بهتری از زمان مرحوم حائری نداشت. بااین که به خاطر زحمات بسیار وارزنده این بزرگان، حوزه از انحلال نجات یافت، ولی رشد و ترقی پیدا نکرد زیرا نکته مهم این بود که: مرجعیت در نجف مستقر بود و در قم، فردی که حتی هم عرض باشد وجود نداشت....

آیات ثلاث: به ترتیب آیت‌الله سید محمدتقی خوانساری، آیت‌الله سید صدرالدین صدر، آیت‌الله سید محمد حجت کوه‌کمره‌‌ای

... لذا بزرگان حوزه قم به این فکر افتادند تا آیت‌الله بروجردی را که آن زمان در بروجرد سکونت داشتند، به قم دعوت کنند. ایشان گر چه تا زمان مرحوم آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی مرجعیت نداشت، لکن از نظر مراتب علمی اگر نگوییم بالاتراز آیت‌الله آقا سیدابوالحسن بود، حتم، کمتر نبود. ولی به خاطر این که ایشان در بروجرد -که یک شهر غیرعلمی و غیرحوزوی بود- اقامت کرده بودند شهرت زیادی نداشتند... در هر صورت، آشنائی به سوابق علمی و تقوایی ایشان، عده ای از فضلای قم را واداشت که به ایشان بنویسند و از آن بزرگوار بخواهند که در قم اقامت کنند. دراین خلال، جریان مریضی ایشان پیش می آید و برای معالجه به تهران تشریف می آورند. در مدتی که در بیمارستان فیروزآبادی، تحت معالجه بودند، بزرگان و فضلای قم، به عیادت ایشان می روند. دراین دیدارها، بازمساله اقامت ایشان در قم مطرح می شود. تا این که ایشان تصمیم می گیرند پس از بهبودی، به قم بیایند. بالاخره، آن بزرگوار، با استقابل باشکوهی از طرف علماء و مردم وارد قم شدند. امام -رحمة الله علیه- از کسانی بودند که تلاش بسیار نمودند تا آیت‌الله بروجردی به قم بیایند. مرحوم پدر نقل کردند: پس ازاین که آیت‌الله بروجردی وارد قم شدند، حاج آقا روح الله خمینی به من فرمود: «بالاخره ما آقا را به قم آوردیم، اکنون نگهداشتن ایشان با شماست.» حضرت امام، به خاطراحساس وظیفه ای که نسبت به حوزه می نمود، از هیچ کار و تلاشی، به عنوان کمک به آیت‌الله بروجردی، کوتاهی نمی کردند. حتی کارهایی که -به ظاهر- در شأن ایشان نبود انجام می دادند؛ مثلا تلاش می‌کردند برای ایشان پشه بند تهیه و آن را نصب کنند و امثال این‌ها. ایشان پس از استقرار در قم، دو تا درس شروع کردند: فقه و اصول. غیراز آیات ثلاث، تقریبا همه بزرگان قم، به درس ایشان حاضر می شدند از جمله: حضرت امام. آن بزرگوار، سال‌ها در درس آیت‌الله بروجردی شرکت می کردند و یادداشت هم می نمودند که گاهی اوقات، در درس خارج ، مطالبی رااز آیت‌الله بروجردی ، نقل می کردند که ما، در جای دیگر، نمی دیدیم و معلوم می شد از نوشته های خود ایشان است. از نظر کیفی هم ، درس ایشان ، به ویژه فقه، به خاطر ابتکاراتی که داشتند، خیلی جاذبه داشت، فوق العاده بود... در هر صورت ، حوزه قم به جنب و جوش افتاد. و از طرف دیگر، حدود یک سال و نیم از ورودایشان به قم می گذشت که مرحوم آیت‌الله آقا سیدابوالحسن اصفهانی رحلت کردند. من آن زمان، یکی دو سال بود که طلبه شده بودم . طلبه ها پس ازانتشار خبر فوت آیت‌الله آقا سیدابوالحسن اصفهانی، به صورت هیات عزا به سمت منزل آیت‌الله بروجردی راه افتادند، تا هم به ایشان تسلیت بگویند و هم جانشینی ایشان را به طور طبیعی اعلان کنند. یادم هست : وقتی وارد منزل آیت‌الله بروجردی شدیم، دیدم امام -رحمة الله علیه- ازاندرونی بیرون آمدند و مانند کسی که بهترین عزیزش را از دست داده باشد، گریه می کردند. هیچ گاه آن منظره از ذهن من بیرون نمی رود. بزرگان قم، نوعا برای مرجعیت حضرت آیت‌الله بروجردی، تلاش می کردند از جلمه: حضرت امام و پدر من. البته عده ای هم به مرحوم آیت‌الله آقای حاج آقا حسین قمی، نظر داشتند. در هر صورت، دیری نپایید که با رحلت آیت‌الله قمی، زمینه اختلاف جزئی هم از بین رفت و مرجعیت مطلقه در آیت‌الله بروجردی تعین پیدا کرد. چیزی که تا قبل از ایشان و حتی بعد از ایشان، کم سابقه بوده است. (+)

 

آیت‌الله منتظری نیز در مصاحبه با مجله حوزه در پاسخ به سؤالی در این رابطه چنین می‌گوید:

حضرت امام خمینی -رحمة الله علیه- برای آوردن آیت‌الله بروجردی به قم بسیار تلاش کرد؛ زیرا آن بزرگوار از آشفتگی حوزه رنج می بردند بر آن بودند که با آمدن آیت‌الله بروجردی به حوزه نظمی داده شود و حوزه علمیه قم در مقابل توطئه های آن روز، نیرومند گردد. ایشان در زمینه تاثیر آمدن آیت‌الله بروجردی به قم می فرمودند: «آیت‌الله بروجردی ، بیست سال دیر به قم آمده است». پس از آمدن آیت‌الله بروجردی به قم، حضرت امام در درس ایشان مرتب شرکت می کردند درس‌های اصول را مرتب می‌نوشتند. نمی‌دانم تقریرات ایشان چه شده است. در زمینه درس آیت‌الله بروجردی می فرمودند: «درس ایشان، چنان سازنده استت که طلبه ها بدون این که خودشان متوجه شوند، ملا می شوند.»

همین‌طور آیت‌الله جعفر سبحانی نیز به نقش پررنگ حضرت امام در مهاجرت آقای بروجردی به قم تأکید می‌کنند:

«برای آمدن آیت‌الله بروجردی و ماندن ایشان در قم کسی که از همه بیشتر تلاش می کرد، حضرت امام -رحمة الله علیه- بود. اصرار امام هم، ناشی از شناختی بود که ایشان از شخصیت آقای بروجردی داشتند، ایشان نقل می‌کردند:

«سال 23 که نجف بودم و هنوز آقای سیدابوالحسن اصفهانی هم زنده بود، در جلسه ای که عده ای از فضلای نجف شرکت داشتند به آنان گفتم: ایرانیان شما آقایان را نمی شناسند. شما باید برای بعداز آقا سیدابوالحسن ، کسی را دعوت کنید که ایرانیان او را بشناسند، تا حوزه نجف را حفظ کند و گرنه از هم می پاشد. گفتند: مثلا چه کسی؟ گفتم : آیت‌الله بروجردی. این حرف من، آن وقت، برای آنان تلخ آمد، لکن پس از مرحوم سید، معلوم شد در نجف کسی که ایرانیان او را بشناسند، نیست، تا نجف و حوزه آن حفظ کند.»

بنابراین، حضرت امام -رحمة الله علیه- نسبت به آقای بروجردی، از قبل شناخت داشت. روی همین حساب، زیاد فعالیت می کرد که ایشان به قم بیایند و ماندگار شوند. حتی نامه با امضاء، جمع می‌کرد و وقتی آقای بروجردی در بیمارستان فیروزآبادی بستری بود، برای ایشان می فرستاد. بعد هم که ایشان به قم آمدند، امام با ایشان رابطه داشتند و درس ایشان می رفتند هم فقه و هم اصول. امام، درس آیت‌الله بروجردی را مرتب می‌نوشتند. یک وقت تقریرات درس اصول ایشان را دیدم و خواستم آن نوشته‌ها را برای ایشان جلد کنم که نپذیرفت.»

گزارش‌های تاریخی حکایت از رابطه گرم آیت‌الله بروجردی با آقا سید روح‌الله داشت؛ رابطه‌ای که بعدتر به دلایلی به خاطر برخی اختلافات سیاسی (مثلا در مورد فدائیان اسلام) کم‌رنگ‌تر شد و به سردی گرائید.

آیت‌الله بروجردی در کنار آیت‌الله کاشانی

نکته بسیار درس‌آموز و واقعا مهمی که جا دارد ما در این حکایت تاریخی به آن توجه کنیم، این است که با وجود بروز اختلاف در مسائل سیاسی و سرد شدن روابط آن دو بزرگ‌وار، حضرت امام هیچ‌گاه حرکتی که منجر به تضعیف آیت‌الله بروجردی بشود نکردند.

آقای مبرقعی فقیه در این باره می‌گویند:

«حضرت امام، خیلی هوشیار بود. آن بزرگوار، عزت و شکوه حوزه ها و مسلمین را دنبال می‌کرد و هر آن‌چه دراین عزت موثر بود، تعقیب می‌کرد. امام خمینی، پس از فوت آیت‌الله آقا سیدابوالحسن اصفهانی - قدس سره- که نوبت زعامت به آیات: حسین بروجردی و حسین قمی رسیده بود، از آیت‌الله العظمی بروجردی، تبلیغ می‌کرد. مردم را به ایشان ارجاع می داد، حتی برای این مهم به شهرها هم، مسافرت می‌کرد. من از امام پرسیدم: چرا شما مردم را به آیت‌الله قمی ارجاع نمی دهید؟

فرمودند: آیت‌الله حاج آقا حسین قمی، درایران نیستند، بلکه در عراقند لذا باید آقای بروجردی را تقویت کرد، تا حوزه قم و علمای ایران قوت پیدا کنند.

علاوه براین، امام خمینی -قدس سره - آیت‌الله آقا حسین بروجردی را مردی روشن می‌دانست و گمان می کرد که: از طریق آیت‌الله بروجردی، اهداف انقلابی را می‌تواند دنبال کند. بعدها من به ایشان گفتم: شما تبلیغات زیادی برای مرجعیت آیت‌الله بروجردی کردید، ولی آن را که می خواستید نشد. فرمود: بله.

آیت‌الله بروجردی، در ذهنش القا شده بود که: مردم بر عهد و ایمانشان محکم نیستند و کاری از پیش نمی رود. البته در زمان پهلوی بزرگ، چنین هم بود. مردم نه تنها جرات نفس کشیدن نداشتند، بلکه بعضی از آنان به اهل علم توهین می‌کردند. طلاب را برای خوشایند عمال رضاخان، اذیت می‌کردند. خیلی وضع بدی بود.

امام و آیت‌الله بروجردی، به یکدیگر احترام می‌گذاشتند، منتهی امام انتظار اقدامات بیشتری از آیت‌الله بروجردی داشت. می‌خواست که ایشان از قدرت خود، در جهت سامان دادن به حوزه ها و اصلاح امور مسلمین و مبارزه با بدعت فساد و ظلمهای پهلوی، بیشتر بهره ببرد. به برخی از کسانی که اطراف آیت‌الله بروجردی بودند، انتقاد داشت و معتقد بود که آنان، نباید دراطراف آقا باشند، ولی در عین حال نسبت به آیت‌الله بروجردی بسیار احترام می گذاشت و تضعیف زعامت ایشان را جایز نمی‌دانست.»


و باز، در سخنان مرحوم فاضل لنکرانی مطلب دقیق‌تر می‌شود که:

«به نظر من رابطه بین آیت‌الله بروجردی و حضرت امام، به جز مدت اندکی، آن هم به خاطر سوءتفاهمی که پیش آمده بود و بعد هم رفع شد، همیشه در حد بسیار خوبی بوده است. من برای این امر دلیل دارم که اینک عرض می‌کنم:

همان‌طور که اشاره کردیم امام در دعوت از آیت‌الله بروجردی به قم، بیش از همه بزرگان نقش داشت. برای مرجعیت آیت‌الله بروجردی، به‌ویژه بعد از فوت مرحوم آیت‌الله آقاسیدابوالحسن اصفهانی، تلاش بسیار کرد و در نامه به علمای شهرستان‌ها، ایشان را به عنوان مرجع معرفی می‌کرد. امام، جزء کسانی بود که به طور فعال، در درس آیت‌الله بروجردی شرکت می‌کردند. رابطه‌شان با آیت‌الله بروجردی بسیار نزدیک بود. و آیت‌الله بروجردی هم، به ایشان ، فوق العاده احترام می‌گذاشت.

به عنوان نمونه: آیت‌الله بروجردی دستور داده بودند: یک منشی معمم و خوش خط برایشان پیدا کنند. پس از گشتن بسیار فردی را پیدا کرده و خدمتشان معرفی کرده بودند. فرموده بودند: بیایید تا من از نزدیک او را ببینم. وقتی این شخص، خدمت آیت‌الله بروجردی می‌رسد، امام هم آن جا حضور داشته‌اند. این آقا، دراین جلسه، بالادست امام می‌نشیند. بعد که آن شخص رفته بود، حضرت آیت‌الله بروجردی، فرموده بودند.من این منشی را نمی خواهم. علت آن را پرسیده بودند، فرموده بودند: «کسی که بالادست حاج آقا روح الله بنشیند، به درد من نمی خورد.» این بیانگر شدت احترام ایشان به حضرت امام بود.

شخصی در بیت آیت‌الله بروجردی ، بروجردی رفت و آمد داشت و خیلی هم به ایشان نزدیک بود، حضرت امام نظرشان این بود که وجود او، برای مرجعیت آیت‌الله بروجردی، نه تنها مفید نیست که مضراست و صلاح می‌دیدند که این فرد نباشد. این شخص، به لحاظ نزدیکی که با آیت‌الله بروجردی داشت، افرادی را تحریک کرده بود (که هم آن افراد را می‌شناسم و هم نحوه تحریک آنان را می‌دانم، ولی ذکر آن را صلاح نمی دانم) تا خدمت آیت‌الله بروجردی از امام سعایت کنند و چنین بنمایانند که امام، با مرجعیت و موقعیت آیت‌الله بروجردی موافق نیست. طبعا این سعایت‌ها بی‌تاثیر نبود واحترام‌ها از جانب آیت‌الله بروجردی کم شد. امام هم رفت و آمد خود را به منزل ایشان، خیلی کم کردند و کم کم درس ایشان هم نیامدند. این برخورد، تنها در ظاهر امر بود. حضرت امام عقیده‌اش نسبت به شخص آیت‌الله بروجردی و موقعیت ایشان هیچ تغییری نکرده بود. امام حفظ موقعیت آیت‌الله بروجردی را، شرعا لازم می دانست.

شاهد براین قضیه ای است که مرحوم آقای اشراقی برایم نقل کرد. ایشان، که از دوستان قدیمی من بود و مدتی هم با مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی، سه نفری مباحثه می کردیم ، گفتند:

تازه با امام وصلت کرده بودم. تابستان بود و حضرت امام برای ییلاق به همدان رفته بودند. همان وقتی بود که به حسب ظاهر، روابطشان با آیت‌الله بروجردی خوب نبود. من برای دیدن ایشان به همدان رفتم. با خودم فکر کردم: حالا که امام، قدری از آیت‌الله بروجردی، رنجش خاطر دارد بد نیست انتقادی از آیت‌الله بروجردی بکنم. تا شروع کردم درباره ایشان به صحبت کردن، امام قیافه اش را درهم کشید، سرش را پایین انداخت و بعد سرش را بلند کرد و گفت: «آقای اشراقی! من به کسی اجازه نمی دهم به زعیم مسلمین اهانت کند. هر کس و در هر مقامی که باشد.»

معلوم شد مبنای امام در حب و بغض‌ها، با آن‌چه ما داریم، فرق می کند. نسبت به دامادش ، آن هم تازه داماد و بزرگ‌ترین، این گونه برخورد کند، برخوردش با دیگران معلوم است.»

http://hoseinkamkar.blogfa.com/8912.aspx

نخستین بیانیه سیاسى امام خمینى (س) در سال 1323

بسم الله الرحمن الرحیم

امام خمینی

در آستانه ی سالگرد ارتحال امام  و نزدیکی به سالگرد ۱۵ خرداد ۱۳۴۲خواندن قسمتی از تاریخ خالی از لطف نیست بر طبق:

http://www.hawzah.net/fa/MagArt.html?MagazineArticleID=17822&MagazineNumberID=3605

در قسمتی چنین نوشته است:

بسمه تعالى از جمله ابتکارات مرحوم حجة‏الاسلام وزیرى، موسس کتابخانه وزیرى یزد، تهیه و جمع آورى خط و عکس علماى اعلام بوده که از زمانهاى پیش دفترى را بدین منظور تهیه کرده و همه جا آنرا با خود مى‏بردند و خدمت هر یک از مراجع تقلید و بزرگان علم که مى‏رسیدند درخواست مى‏کردند تا شرحى در این دفتر یادداشت کنند و عکس خود را کنار آن الصاق نمایند. از جمله کسانى که مرحوم وزیرى در سال 1363 هجرى قمرى مطابق با 1323 هجرى شمسى به زیارتشان نائل شدند، رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران حضرت امام خمینى رضوان الله تعالى علیه بوده اند. این ملاقات در یازدهم جمادى الاولى سال 1363 هجرى قمرى در قم اتفاق افتاده و بنا به درخواست مرحوم وزیرى حضرت امام شرح مبسوطى در سه صفحه پیرامون قیام و انقلاب در آن دفتر مرقوم فرموده اند. این نوشته نخستین بیانیه سیاسى امام خمینى (س) است که تاکنون مکشوف شده است، و نیز نشان دهنده روح بزرگ و اهداف عالیه حضرت امام، و بیانگر آن است که چگونه این رادمرد در آن خفقان ستم شاهى با کمال جرات و شهامت همگان را به قیام و وحدت فرا مى‏خواندند.

گفتنی است که در این دفتر علاوه بر خط و عکس حضرت امام خمینی، خط و عکس بسیاری از مراجع تقلید و علماء و دانشمندان وجود دارد که برای نمونه می توان اسامی زیر را برشمرد:

آیات عظام و مراجع عالیمقام: سید محمد کاظم طباطبائی یزدی (صاحب عروة الوثقی) ، حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی موسس حوزه علمیه قم، حاج آقا حسین بروجردی، سید عبدالهادی شیرازی، سید ابوالقاسم الخوئی، سید عبدالهادی شیرازی، سید ابوالحسن اصفهانی، سید جمال الدین اسد آبادی، سید محسن حکیم، شیخ عبدالحسین امینی، حاج سید احمد خوانساری، حاج سید محمدرضا گلپایگانی، سید محمد هادی میلانی، سید شهاب الدین مرعشی نجفی، حاج آقا بزرگ تهرانی، شهید صدوقی، شهید دستغیب، خاتمی اردکانی، فقیه خراسانی و. . .

اصل نوشته امام خمینی در دفتر یاد شده :

بسم الله الرحمن الرحیم

قیام لله، یگانه راه اصلاح جهان

قال الله تعالى: "قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموالله مثنى و فرادا"

خداى تعالى در این کلام شریف، از سر منزل تاریک طبیعت تا منتهاى سیر انسانیت را بیان کرده و بهترین موعظه هایى است که خداى عالم از میانه تمام مواعظ انتخاب فرموده و این یک کلمه را پیشنهاد بشر فرموده، این کلمه تنها راه اصلاح در جهان است. قیام براى خدا است که ابراهیم خلیل الرحمن را به منزل خلت رسانده و از جلوه‏هاى گوناگون عالم طبیعت رهانده.

خلیل‏آسا در علم الیقین زن نداى لا احب الافلین زن

قیام لله است که موسى کلیم را با یک عصا به فرعونیان چیره کرد و تمام تخت و تاج آنها را به باد فنا داد و نیز او را به میقات محبوب رساند و به مقام صعق و صحو کشاند. قیام براى خدا است که خاتم النبیین صلى الله علیه و آله را یک تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد و بت‏ها را از خانه خدا برانداخت و به جاى آن توحید و تقوا را گذاشت و نیز آن ذات مقدس را به مقام قاب قوسین او ادنى رساند.

بدبختى و تیره روزى ما به خاطر قیام براى منافع شخصى است

خودخواهى و ترک قیام براى خدا ما را به این روزگار سیاه رسانده و همه جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهاى اسلامى را زیر نفوذ دیگران درآورده. قیام براى منافع شخصى است که روح وحدت و برادرى را در ملت اسلامى خفه کرده. قیام براى نفس است که بیش از ده میلیون جمعیت‏شیعه را به طورى از هم متفرق و جدا کرده که طعمه مشتى شهوت پرست پشت میزنشین شدند. قیام براى شخص است که یک نفر مازندرانى بیسواد را بر یک گروه چندین میلیونى چیره مى‏کند که حرث و نسل آنها را دستخوش شهوات خود کند. قیام براى نفع شخصى است که الان هم چند نفر کودک خیابانگرد را در تمام کشور بر اموال و نفوس و اعراض مسلمانان حکومت داده. قیام براى نفس اماره است که مدارس علم و دانش را تسلیم مشتى کودک ساده کرده و مراکز علم قرآن را مرکز فحشا کرده. قیام براى خود است که موقوفات مدارس و محافل دینى را به رایگان تسلیم مشتى هرزه گرد بى‏شرف کرده و نفس از هیچ کس در نمى‏آید. قیام براى نفس است که چادر عفت را از سر زن‏هاى عفیف مسلمان برداشت و الان هم این امر خلاف دین و قانون در مملکت جارى است و کسى بر علیه آن سخنى نمى‏گوید. قیام براى نفع‏هاى شخصى است که روزنامه‏ها که کالاى پخش فساد اخلاق است، امروز هم همان نقشه‏ها را که از مغز خشک رضاخان بى‏شرف تراوش کرده تعقیب مى‏کنند و در میان توده پخش مى‏کنند. قیام براى خود است که مجال به بعضى از این وکلاى قاچاق داده که در پارلمان بر علیه دین و روحانیت هر چه مى‏خواهد بگوید و کسى نفس نکشد.

براى نجات دین از دست مشتى شهوتران قیام کنید

هان‏اى روحانیین اسلامى!اى علماء ربانى!اى دانشمندان دیندار!اى گویندگان آئین دوست!اى دینداران خداخواه!اى خداخواهان حق پرست!اى حق پرستان شرافتمند!اى شرافتمندان وطنخواه!اى وطنخواهان با ناموس! موعظت‏خداى جهان را بخوانید و یگانه راه اصلاحى را که پیشنهاد فرموده بپذیرید و ترک نفع‏هاى شخصى کرده تا به همه سعادت‏هاى دو جهان نایل شوید و با زندگانى شرافتمندانه دو عالم دست در آغوش شوید. " ان لله فى ایام دهرکم نفحاث الافتعرضوالها" امروز روزى است که نسیم روحانى الهى وزیدن گرفته و براى قیام اصلاحى بهترین روز است، اگر مجال را از ست‏بدهید و قیام براى خدا نکنید و مراسم دینى را عودت ندهید، فردا است که مشتى هرزه گرد شهوتران بر شما چیره شوند و تمام آئین و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود کنند. امروز شماها در پیشگاه خداى عالم چه عذرى دارید؟ همه دیدید کتاب‏هاى یک نفر تبریزى بى‏سر و پا را که تمام آئین شماها را دستخوش ناسزا کرد و در مرکز تشیع به امام صادق و امام غایب روحى له الفداء آنهمه جسارت‏ها کرد و هیچ کلمه از شماها صادر نشد. امروز چه عذرى در محکمه خدا دارید؟ این چه ضعف و بیچارگى است که شماها را فراگرفته؟اى آقاى محترم که این صفحات را جمع آورى نمودید و به نظر علماء بلاد و گویندگان رساندید، خوب است‏یک کتابى هم فراهم آورید که جمع تفرقه آنان را کند و همه آنان را در مقاصد اسلامى همراه کرده، از همه امضا مى‏گرفتید که اگر در یک گوشه مملکت‏به دین جسارتى مى‏شد، همه یک دل و یک جهت از تمام کشور قیام مى‏کردند. خوب است دیندارى را دست کم از بهائیان یاد بگیرید که اگر یک نفر آنها در یک دیه زندگى کند، از مراکز حساس آنها با او رابطه دارند و اگر جزئى تعدى به او شود، براى او قیام کنند. شماها که به حق مشروع خود قیام نکردید، خیره سران بیدین از جاى برخاستند و در هر گوشه زمزمه بیدینى را آغاز کردند و به همین زودى بر شما تفرقه زده‏ها چنان چیره شوند که از زمان رضاخان روزگارتان سخت تر شود: "و من یخرج من بیته مهاجرا الى الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره على الله"

11/شهر جمادى الاولى 1363

سید روح الله خمینی

لینک مطلب در سایت امام خمینی

http://www.imam-khomeini.com/web1/persian/showitem.aspx?cid=968&h=1&f=2&pid=1054