سی سال پیش در چنین روزی

بسم الله الرحمن الرحیم


این پست قرار بود درست سر ساعت 3:10  بعد از ظهر روز اول فروردین تحت عنوان سی سال پیش در چنین روزی، منتشر شود. اما از آنجا که همه ی اراده ها به عمل ختم نخواهد شد، این پست هم منتشر نشد. اما حیفم آمد که بکلی از آن صرف نظر کنم. هر چند با چند روز عقب و جلو از روز اول فروردین در سال های مختلف چنین نامه هایی باز هم دارم.

نامه ای از جبهه برای تبریک سال نو

به یاد شهدای عملیات فتح المبین و گرامیداشت یاد آنان که در دوم فروردین سال 61 بزرگترین عیدی را که می شد به یک ملت داد را با ایثار جان خود دادند و فتح المبین را در تاریخ ما رقم زدند.

هفت سین در جبهه

نظرات 4 + ارسال نظر
مریم پنج‌شنبه 6 فروردین 1394 ساعت 22:15

سلام
کلاه قرمزی تموم شد
تو این مدت هر پستی گذاشتید خوب بوده این یکی هم همینطور .
نامه هایی که رزمنده ها می نوشتند اکثرشون کلیشه ایه . اما مال شما کمی تا قسمتی فرق می کنه مثلا این که به غذاتون اشاره کردید ! (حالا واقعا راست گفتید و بهتون چلومرغ با ترشی و نوشابه و پرتقال دادند ؟ یا از الکی نوشتید تا خیال مادرتونو راحت کنید ؟ )
یک سوال دیگه هم دارم که تو کامنت خصوصی ازتون می پرسم
راستی نی جان راست می گه خط تون خوب بوده الان مطمئنم خیلی قشنگتر می نویسید یادتون باشه یک بار دست خط تونو بذارید تا ببینیم .
یک راستی دیگه : شما کی پست صوتی تو همساده ها می ذارید ؟
کاش همه تون این کارو می کردید خیلی دوست دارم صدای همساده هامونو بشنوم
یاد و خاطره ی شهدا گرامی ....خوش به حالشون که به دنیا نچسبیدند و راه درست رو انتخاب کردند .

مریم پنج‌شنبه 6 فروردین 1394 ساعت 21:16

سلام
غروب یک بار وبلاگتونو باز کردم تا پستهاتونو بخونم همون موقع زنگ زدند و مهمون آمد
الانم می خوام برم کلاه قرمزی رو ببینم
بنابراین های تا بای

یادخاطرات پنج‌شنبه 6 فروردین 1394 ساعت 13:07

سلام

دلیل اینکه این پست را نگذاشته اید می نوشتید.


این عملیات با مراجعه به قرآن کریم فتح نامگذاری شد و سرانجام در حالی که اشک شوق در چشمان کلیه حاضران مرکز فرماندهی جمع شده بود، در ساعت سی دقیقه بامداد روز دوشنبه 2 فروردین ماه فرمان آغاز حمله بزرگ و سرنوشت ساز فتح المبین به شرح زیر صادر شد:

بسم الله الرحمن الرحیم ، بسم الله القاصم الجبارین و یا زهرا

رزمندگان دلاور اسلام با دریافت پیام، عملیات حماسی و تاریخی فتح المبین را در شمال خوزستان آغاز کردند و از جنوب و شمال غربی شوش و غرب دزفول در چند محور با ارتش عراق درگیر شدند.

سلام
خب نوشتم که امکانش فراهم نشد.
بله صدهزار نفر نیروی پیاده رفتند به مصاف صد شصت هزار نیرویی که مکانیزه بودند و زرهی داشتند و پشت استحکامات سنگر گرفته بودند و میادین مین و سیم خاردار هم از آنها محافظت می کرد.
من این عملیات نبودم اما وقتی رفتم و منطقه ی عملیاتی را دیدم و اون کانالی که از زیر زمین کشیده بودند را از نزدیک دیدم و اتاقهای زیادی که توی اون کانال تعبیه کرده بودند و ... بر اثر اشتباه محاسباتی به جای پشت خاکریز شش متری عراق پنجاه متر جلوی خاکریز درآمده بودند و غافلگیری هر دو طرف و کشتار اولیه ی بچه ها و دلیر مردی بقیه که هر طور شده خودشون رو رسونده بودند به خاکریز و ...
حتا یادآوری این صحنه برایم دردناک است

ناهید پنج‌شنبه 6 فروردین 1394 ساعت 13:06

سلام داداش خوبم
چه پست تامل برانگیزی !
به به چه نامه ی زیبایی و چه دست خط دلچسب و شیرین و قشنگی !
و چه سفره ی هفت سین آسمانیی که با دیدنش دوباره اشکهام سرازیر شد حتم دارم که فرشته ها هم در کنار این سفره حضور دارند ...
راستی داداش عزیز من فکر می کردم که این روزها مشغول دید و بازدید عید هستین یا به سرزمین سبزتان رفتین ، شاید مریضی شما از خستگی باشه ، امیدوارم که هر چه زودتر خوب ِ خوب بشین ان شاالله ، مراقب خودتون باشین
راستی در ایام عید ط ن ب گرفتن خیلی برکت داره ، منم با یه سبد گل حضور شما و خانواده ی محترم سال نو رو مجددا تبریک میگم

سلام آبجی باجی گل
شما لطف دارید و البنه منم اون سالها جذب همین سفره های آسمونی می شدم. که در عین سادگی، خیلی با صفا بود
فکر کنم این بار بخاطر ضعف حاصل از بیماری قبلی زود زمین گیر شدم و شکر خدا الان خیلی بهترم و اصلا روپام
ط ن ب این پست هم تقدیم دل دریایی شما با دریا دریا ابراز ارادت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد