خسرو انوشیروان، عادل یا ظالم

بسم الله الرحمن الرحیم

آنچه می خوانید عینا از کتاب ایران در زمان ساسانیان نوشته پروفسور آرتور کریستین سن و ترجمه رشید یاسمی چاپ 1387 از موسسه انتشارات نگاه، فصل هشتم مربوط به خسرو انوشروان ( انوشیروان) انتخاب شده است:

انوشیروان عادل 

یکی از ستمکاره ترین بزرگان سپاه سالاری بود، که کس از او « توانگرتر و با نعمت تر نبود و نوشیروان او را والی آذربایجان کرده بود و در همه مملکت هیچ امیر از او بزرگتر و با عدت و آلت تر و خیل و تجمل نبود.

وی را آرزو چنان افتاد، که مر خویشتن را باغی و نشستنگاهی سازد. کلبه و زمین پیرزنی مانع کار او بود و چون پیرزن راضی به فروش نشد، سپاه سالار آن کلبه و زمین به ظلم از او بگرفت. پیرزن درماند، خود را در پیش او افکند، که یا بها بده و یا عوض، در او ننگریست. هرگاه که این سپهسالار بر نشستی و به تماشا و شکار شدی، پیرزن بر سر راه او بانگ برداشتی و بهای زمین طلبیدی جوابش ندادی و اگر با خاصگیانش گفتی، گفتندی بگوییم و نگفتندی. تا دو سال برآمد، پیرزن عاجز شد و طمع از انصاف وی ببرید. پس برخاست و به رنج و دشواری از آذربایجان به مداین شد، چون درگاه نوشیروان بدید، گفت مرا نگذارند که در این سرا شوم. تدبیر من آن است که در صحرایی او را ببینم و قصد خود بر وی عرض کنم. پیرزن خبر یافت که نوشیروان به فلان شکارگاه می رود. بدان شکارگاه شد و آن شب آنجا بخفت. روز دیگر نوشیروان در رسید. بزرگان بپراکندند و مشغول شدند و نوشیروان با سلاح داری بماند. پیرزن چون ملک را تنها بدید، گفت ای ملک داد این ضعیفه بده. نوشیروان سوی او راند و قصه او بستد و بخواند. گفت دل مشغول مدار که مراد تو حاصل کنم. آنگاه فرمان داد تا آن پیرزن را به مهتر ده سپارند. چون نوشیروان از شکار بازگشت پیرزن را در خانه فراشی جای داد و در اندیشه بود که چه چاره کند، تا حقیقت این حال معلوم شود، چنان که بزرگان ندانند. پس ملک غلامی به آذربایجان فرستاد تا به ظاهر وضع شهر و حال غله ها و میوه های ایشان را ببیند چگونه است و جایی آفت آسمانی رسیده است یا نه و همچنین احوال مراعی و شکارگاه ها بپرسد، اما در نهان غلام را گفت در آذربایجان ( صفحه بعد ) حال آن پیرزن پرسد و او را خبر دهد. غلام حال ها را معلوم کرد و بدرگاه نوشیروان آمد و احوال بازگفت و نوشیروان را نحقیق شد که پیرزن راست گفته است. روز دیگر بار داد و چون بزرگان حاضر شدند. روی بدان بزرگان کرد و گفت والی آذربایجان را چه مقدار دستگاه باشد؟ گفتند دوبار هزار هزار دینار، زرینه و سیمینه. گفت از جواهر؟ گفتند پانصد هزار هزار دینار. گفت ملک و مستغل و ضیاع؟ بگفتند در خراسان و عراق و آذربایجان در هیچ ناحیت و شهری نیست که او را آنجا ده پاره و هفت پاره ملک و ده آسیاب و گرمابه و مستغل نیست. گفت چارپای؟ گفتند سی هزار. گفت بنده درم خریده؟ گفتند هزار و هفتصد غلام رومی و حبشی درم خریده دارد و چهارصد کنیز دارد. گفت اکنون کسی که چندین نعمت دارد و هر روز از بیست گونه طعام و بره و حلوا و قلیه چرب و شیرین خورد و ضعیفی دیگر که از پرستار خدای تعالی بوده باشد و در همه عالم دو نان داشته باشد، این کس به ناحق دو نان خشک از او بستاند و او را محروم گرداند بر او چه واجب آید؟ همه گفتند این کس مستوجب همه عقوبت بود و هر بدی که با او بکنند سزاوار است. نوشیروان گفت پس اکنون بخواهم که پوست او بکنند و گوشت او به سگان دهند و پوست را پر کاه کنند و بر در سرا بیاویزند و هفت روز منادی کنند که هر که بعد از این ستم کند با او همان کنند که با این کردند.» صص 368 - 369

انوشیروان ظالم 

آرای مردمان مطلع و اشخاص کاردان در نظر خسرو چندان ارزشی نداشت و حکایتی که طبری راجع به دفاتر مالیاتی جدید خسرو نقل کرده است، که اصلاح خرابی مبتنی بر آن بود، این مطلب را می رساند. خسرو شورایی منعقد کرد که هرگاه کسی ایرادی دارد، اظهار کند. همه ساکت ماندند، چون پادشاه در دفعه سوم سوال خود را تکرار نمود، مردی از جای برخاست و با کمال احترام پرسید که پادشاه خراج دائمی بر اشیای ناپایدار تحمیل فرموده و این به مرور زمان در اخذ خراج موجب ظلم خواهد شد. آنگاه پادشاه فریاد برآورد:« ای مرد ملعون و جسور! تو از چه طبقه مردمانی؟» آن مرد در جواب گفت: «از طبقه دبیرانم» پادشاه فرمود « او را با قلمدان آن قدر بزنید تا بمیرد!» پس همه دبیران از جای برخاسته، آن قدر او را با قلمدان زدند تا هلاک شد. ( صفحه بعد ) آنگاه همه حضار گفتند: « خسروا خراج هایی که مقرر فرمودی همه موافق عدالت است»

کاووس که یکی از برادران خسرو بود و هوای تاج و نخت داشت، چنان که دیدیم به قتل رسید، برادر دیگرش جم در میان بزرگان ایران، که از سلطنت خسرو ناراضی بودند، هواخواه داشت، لکن خسرو پیشدستی کرد و جم را به قتل رسانید و برای این که از این گونه توطئه ها آسوده باشد، در عین حال همه برادران دیگرش را با پسرانشان و پدربزرگ خود اسپبدس Aspebedes هلاک کرد. فقط کواد، پسر جم، که کنارنگ آدرگنداد او را پنهان کرده بود، از این قتل عام نجات یافت. این راز آشکار نشد، مگر چند سال بعد، آنگاه به امر خسرو آدرگنداد را، که پیری سالخورده بود، به قتل آوردند و مقام کنارنگی را به پسرش وهرام داد...صص 373 - 374

نظرات 22 + ارسال نظر
انصار امینی یکشنبه 26 مرداد 1393 ساعت 17:08 http://hiwayeomid.blogfa.com/

سلام
عجب آهنگ دلنشینی
امید که مشکلاتتون حل شده باشه .

زهره جمعه 6 تیر 1393 ساعت 14:19 http://navayejan.blogfa.com

یک خوانساری کیست سلام دوستان هرجا که باشم هرکه باشم یک خوانساریم وبه شهرم افتخارمی کنم.به ........................

سلام علیکم
جناب ستاریان عزیز
روایات مختلف و بعضاً متضادی در تاریخ هست که جداکردن آن فقط از عهده کارشناسان و خبرگان برمی آید. مکتوبتان را خواندم کتاب مرحوم تازه سوزانده شده ریچارد نلسون فرای ایراشناس سعید میراث باستانی ایران دم دستم بود تورقی کردم که با انوشیروان عادل نزدیکی بیشتری داشت... الله اعلم

بزرگ جمعه 6 تیر 1393 ساعت 02:51

سلام
من نمیدانم کی باید دست از سر پادشاهان بیچاره برداریم.بابا ایاهالناس اینها پادشاه بودند خودشان را ایران مدار میدانستند و همه هم میدانستند پادشاه کسی است که خون و مال و ناموس مردم در ید قدرت اوست.اگر ظلم میکرد عجیب نبود و اگر عدل و داد میکرد نامش نیک می شد....اما آنها هیچ وقت ادعای مروت و رافت اسلامی نداشتند و خودشان را ادامه امامان نمیدانستند و ....تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

مریم پنج‌شنبه 5 تیر 1393 ساعت 23:18

سلام
که اینطور ! پس من باعث شدم تیم ملی ببازه !
منو بگو که فکر می کردم دلیل باخت تیممون این بود که بازیکنها تمام انرژیشونو مقابل نیجریه و آرژانتین مصرف کردند و در مقابل بوسنی از نظر قدرت بدنی کم آوردند
ممنون که منو از اشتباه در آوردید

H.K پنج‌شنبه 5 تیر 1393 ساعت 21:44 http://pangovan.blogsky.com/

عموما تاریخ مخصوصا برای کشورهای مثل ایران به دوبخش تقسیم می شود تاریخ معاصر و تاریخ کهن.
البته سر اینکه تاریخ معاصر از کی شروع می شود کمی اختلاف نظر هست، ولی رایجش از اواخر دوره نادر مرز گذاری شده و برخی کمی عقب تر گرفته اند.
در هر حال این در کل قضیه تغییری ایجاد نمی کند.
من حوضه مطالعاتی ام در محدوده معاصر بوده، از اول قاجاریه تا امروز!
و مطالعه زیادی قبل این دوران نداشتم ، صرفا در حد کلیات.
ولی چیزی که برایم همیشه در این حوضه ترسناک بوده تششت آرا، است.
مثلا همین دعوای دکتر"ماشاالله آجودانی" با دکتر "سید جواد طباطبایی" که اخر سر در جای آقای طباطبایی غیر مستقیم می گوید" بهتر بود اصلا به محدوده ورود نمی کردیم، چون به حدی گسترده است و به حدی روایات متفاوت وجود دارد که ما عملا به لحاظ کار علمی به جای نمی رسیم، و فقط گرفتار جر و بحث می شویم."
حال مقصودم از باز گو کردن این قضیه این بود، که من تاریخ معاصر را به علت واضح بودن ویا با تحقیق به نتیجه و واقعیت نسبی رسیدن را بیشتر دوست دارم، و به نظرم کار بردی تر هم هست.
مثلا ما بعضی اوقات می بینیم که برخی دوستان در زمان هخامنشیان "فریز" شده اند در حالی که تحلیل وقایعی مثل انقلاب 57 یا همین پنج سال پیش(88)!... رو هوا مانده...

مریم پنج‌شنبه 5 تیر 1393 ساعت 10:00

سلام
فاطمه جان ! من می دونم الان عمو میم سین چه جوابی بهت می ده :
1- شکست مقدمه ی پیروزیه ، از این شکست درس می گیریم و 4 سال دیگه می ریم فینال !
2- قصدشون از این خیالپردازیها این بوده که به همه انرژی مثبت بدن !
3- همین الانم معتقدند که ایران در حد برزیل ظاهر شده و چیزی از برزیل کم نداشته

سلام
و اضافه کنم بیشترین تقصیر به عهده ی شماست و دلیل شکست تیم ملی یکی هم شمایی که به جای موج مثبت، موج منفی فرستادی و باعث شکست تیم ملی از بوسنی شدی

واحه پنج‌شنبه 5 تیر 1393 ساعت 09:32

سلام عمو
گفت موسی دهانم دوختی ..وز پشیمانی تو جانم سوختی عمو جان چرا با احساسات فوتبالی ما بازی کردید؟شما که گفتید تحلیلهاتون درسته

سلام عمو جان
مریم خانم جواب شما رو دادند ضمنا وقتی دارید آرزو می کنید باید طوری آرزو کنید که به وقوعش حتمیت داشته باشید و انگار اهالی بوسنی مطمئن تر آرزو کرده اند که بردند

ناهید چهارشنبه 4 تیر 1393 ساعت 14:17

راستی داداش خوبم آفرین به تحلیلتون در مورد بازی فوتبال ،
حالا ببینیم امشب نتیجه بازی چی می شه ؟ من مطمئنم که شما به این بازی هم خوش بین و امیدوار هستین

سلام خواهر گلم
من چند روزی هست که قبل از بازیها توی این پیش بینی قبل از مسابقه شرکت می کنم و با یک خطم 43 امتیاز دارم و توی یک خط دیگه ام 47 امتیاز
الان پیش شما پیش بینی می کنم ایران یا 2 - 1 و یا 2 - 0 بوسنی رو میبره اگر بیشتر گل نزنه
نیومده دارم میرم برای فوتبال کامنت ها رو بعدا جواب میدم

ناهید چهارشنبه 4 تیر 1393 ساعت 14:00

سلام داداش خوبم
وقتی الان تاریخ رو می خونم ، نمی دونم چرا با حالت بدبینی به خوندنم ادامه میدم ، شاید می بینم که ماجراهایی که در این عصر رسانه و ارتباطات با چشممون می بینیم ولی بشدت تحریف می شن ، از کجا معلوم اون موقع یک سری مورخین جیره خوار حکومت داستانهارو به نفع حکومت خودشون نمی نوشتن ؟
الان علنی به مردان بزرگ روزگارمون ، تهمت جاسوسی و ارتباط با غرب رو می زنند ، اونوقت ما از کجا بدونیم واقعا انوشیروان عادل بوده یا ظالم
چند سال پیش با مجله ای در بخش تاریخ همکاری داشتم ، مجبور بودم خیلی کتابهای تاریخی بخونم تا یه کار تحقیقی خوب ارائه بدم ، از همه ی کتابها ، کتاب تاریخ بیهقی را بیشتر به واقعیت نزدیک دیدم و حتی از داستان بر دار کردن حسنک وزیر خیلی متاثر شدم و تا مدتها به حسنک وزیر و مادرش فکر می کردم
داداش خوبم ، ممنون از پست خوبتون و مطلب انتخابی تامل برانگیزتون و آفرین به همتتون که پست جدید میذارید
من که خیلی تنبلم
امیدوارم همیشه سلامت باشید

سلام خواهر گلم
خب شما چرا به تاریخ بدبین میشید؟ مگه الان که عصر رسانه است متحیر موندید برای تشخیص درست و غلط؟ مگر کسی تونسته افکار عمومی رو به آنچه که میخواد مجاب کنه؟ اگر کرده بودند که غمی نداشتند. همیشه حق را میتوان برای مدتی مخفی کرد اما نمی شود برای همیشه پوشاند
شما دیگه چرا؟ شما که نوشتید با یک مجله ی تاریخ همکاری می کردید، صحبت از ما قبل تاریخ که نمی کنیم که ندانیم چی به چی بوده! همین مطلب در مورد دیوان و قلمدان و این حرفهاست. در همین دوره نامها نشانها مقدار همه چی ضبط شده حتا اسم اسبها را نوشته اند! در کتب تاریخی در همه ی نقاط عالم تاریخ را با جزئیاتش نوشته اند. و اینها را می شود با هم تطبیق داد و داده اند. الان معلوم است که معاصر با انوشیروان کدام خاقان بوده کدام قیصر زندگی می کرده و کدام پادشاه عرب و حبشی و ترک حکومت می کرده اند. معلوم است قباد پدر انوشیروان در کجا با مادر او وصلت کرده، مادرش که بوده و قبلی ها و بعدی ها کی بوده اند و چه کارها کرده اند. من تاریخ بیهقی و تاریخ مسعودی را هم داشتم که دادم به یک دانشجو. الان تاریخ یعقوبی را هم دارم. اصلا همین کتابی که در متن معرفی کردم توسط مشهورترین مستشرق نوشته شده که نوشته هایش معتبر است و منابع و ماخذ بسیاری را دیده و بعضی را غیرمنصفانه و بعضی را خصمانه و بعضی را مغرضانه خواند و ماحصل دربافتش را به عنوان فصلی از تاریخ ایران منتشر کرده. البته ادعا نکرده از خطا و غلط بری بوده اما به صرف بدبینی هم نمی شود خط بطلان بر یک کتاب تاریخی کشید و یا با دیده ی تردید بهش نگاه کرد. تاریخ هم علم است و هیچ علمی را بی دلیل نباید رد کرد. با نقل موضوع حسنک وزیر با خودم آرزو کردم کاش این کتاب رو داشتم و دوباره می خوندمشراستش با نوشتن این قسمت از کتاب می خواستم دوستان تشویق بشند و این کتاب رو بخونند و ببینند که ایران در دوره ی ساسانی چه وضعی داشته و من کتابی دارم به اسم زن در حقوق ساسانی و وقتی می خوانم و می بینم که در این دوره، ازدواج با محارم مثل خواهر و مادر و دختر، مرسوم بوده و ازدواجهای قرضی به قدری متداول بوده که پدر بچه معلوم نبوده و محاکم تشکیل می دادند که به ادعاهای شاکی و متشاکی برای تصرف و تعلق یک زن به شوهر را رسیدگی کنند و ... حیرت زده می شوم که چه وضع بد و بغرنجی داشته اند مردم ما. از مزدک بخوانید و با خود فکر کنید که چطور شده دعوت مزدک برای اشتراک اموال و زن مورد قبول جامعه قرار گرفته و پیرو پیدا کرده، آنگاه خواهید دید که جامعه در آنزمان تا چه حد به انحطاط رفته بوده!تاریخ بسیار عبرت آمیزه و باید خوندشممنون که باعث شدید این چند شطر رو در جواب شما و تکمیل مطلب بنویسم

آتش چهارشنبه 4 تیر 1393 ساعت 02:02 http://dideno.blogsky.com

سلام و درود بر داداش مصطفی عادل
بینم که در پوستین مردگان فتاده ای !
آن هم نه مردگان عوام که از بزرگان قوم و شهرگان به ستمگری و
فریب عوام . حد اقل ایشان آنقدر انصاف داشتند تا پیرزنی را به دادخواهی بردار نکشند . امروز که پیرو کودکان را فوج فوج می کشند و نه فریادرسی هست و نه فریب عوام که در روز روشن و با هزارهزار مدرک و عکس و مستندات می کشند و به افتخار می نشینند . شاید بهتر آن باشد که دست از سر رفتگان بکشی که
هریک از ما نیز در چنین مقام و مرتبه ای فی نفسه کم از ایشان
نخواهیم گذاشت . این رابه تائییدهمان تاریخ می نویسم که همواره
به دست ستمگران نوشته شده است .
ممنون از نقل ترجمه جناب یاسمی . امید که احوالات بر وفق مراد
باشد و سلامتی برقرار و آمادگی ورود به ماه مبارک فراهم .
التماس دعا .

سلام داداش
طبق قران پیامبران آمده اند برای تبشیر و انذار و بیشترین آموزه های ایشان خبر ها و قصه هایی بوده از گذشتگان و قصص قران هم قصه هایی است از گذشته و تاریخ انسان! و ما مطابق با امر قران موظف به تدبر در حال گذشتگان هستیم برای عبرت گرفتن "لقد کان فی قصصهم عبره لاولی الالباب" و " قل سیروا فی الارض ثم انظرو کیف کان عاقبه المکذبین" پس خواندن و دانستن تاریخ به خودی خودی ممدوح هستش نه مذموم. ما در بررسی تاریخ ناگزیر از اسم بردن از اشخاص هستیم چون تاریخ ما تاریخ تحلیلی نیست و کل تاریخ ما مبتنی شده بر نام حکام و شاهان و پادشاهان و گفتن از آنها گفتن از تاریخه و مصداق در پوستین خلق افتادن نیست. ضمن اینکه من فقط از کتابی تاریخی عینا نقل قولی کردم بی آنکه کوچکترین قضاوتی کرده باشم. هر چند هر کس بنا به دریافتهای خودش مجاز و بلکه لازمه که حق و باطل رو تشخیص بده.
اگر همه مطابق قران تاریخ بخوانند و بدانند خواهند دید که چطور در گذشته نیز بوده اند که خود را ظل الله می خواندند و نظرکرده می خواندند و اولی الامر می نامیدند، دیگر در هیچ عصری مطیع محض حکامی که چنین ادعاهایی می کنند نمی شدند و با شما موافقم که هر یک از ما بالقوه مستبد هستیم کما اینکه همان ابتدا برای کوثر خانوم هم اینرا نوشته بودم.
خدا ما رو موفق بکنه به عبادت خودتش که خدمت به خلق رو بزرگترین عبادت نامیده. قربانت

کوثر سه‌شنبه 3 تیر 1393 ساعت 22:44

سلام عموجان مصطفی
خوبین؟
وقتتون بخیر
دیدم آنلاین تشریف دارین بهتره سلامی عرض کنم

سلام عمو جان
بله آن لاین بودم و داشتم کامنت ها رو جواب می دادم ممنونم از لطف دائم شما و شنیدم کنار هم هستید. ان شاءالله که همیشه خوش باشید

واحه سه‌شنبه 3 تیر 1393 ساعت 15:04

سلام عمو جان
عدلی که بر پایه ی استواری عقل نباشه از هر ظلمی بدتره.
عدل ساختگیه.وگرنه ظلم و عدل در یک رفتار نمیگنجند.
حتا قضاوتی که بر مبنای حقیقت نباشه گرچه باعث فریب عوام بشه و فرد را ملقب به لقب عادل کنه در اصل بزرگترین ظلم محسوب میشه.
پست قشنگی بود...ممنون از شما.

سلام عمو جان
به عدل بزرگترین ظلمها شده و چه بسیار ظالمها که به اسم عدل، به عادلها ظلم کرده اند. همیشه فریب دادن عوام، کار راحتی بوده برای خواص و همیشه ی تاریخ عوام وسیله ای بوده اند در دست خواص تا به دست اونها صالحین و ناصحین شون از بین برند تا ظالمها به ایشون مسلط بشند و این تلخترین طنز تاریخه.
و ظاهرا اینطور اداره کردن مملکت و حکومت کردن شاهان در کل دنیا مثل هم بوده!
مرور تاریخ و گفتن از سرگذشت امم گذشته برای من هم جذابیت زیادی داره منم ممنونم از شما

سیاوش سه‌شنبه 3 تیر 1393 ساعت 13:37 http://shadnameh-man.blogfa.com/

سلام تاریخ و روح وجان این کشور با ظلم وجور واتبداد عجین شده و روی خوش تا حالا ندیده

سلام آقا سیاوش عزیز
فقط تاریخ و روح و جان ما نیست که با استبداد عجین شده، همه جای تاریخ در هر کجای زمین رو که مرور می کنیم جز خون و خونریزی و قتل و کشت و کشتار انسانها نمی بینیم. دوستی می گفت تمام قوانین روی خون بنا شده و حتا برای بستن یک پیچ روی یک هواپیما خون ریخته شده تا بفهمند این پیچ باید بسته بشه!

قلم آبی(عسکری) سه‌شنبه 3 تیر 1393 ساعت 12:16 http://ghalameabi.blogfa.com

سلام
آقای ستاریان خوشحالیم که بازگشتید.

سلام آقای عسکری
منم از اینکه برگشتید خوشحالم
ان شاءالله خدمت میرسم

مریم سه‌شنبه 3 تیر 1393 ساعت 08:53

آقای ستاریان حالا که شما اینقدر زحمت کشیدید و با رعایت امانتداری شدید (صفحه ی دوم ! ) پستی رو به انوشیروان اختصاص دادید می شه زحمت بکشید و در باره ی کریم خان زند هم یک مقاله بنویسید یا اینکه در موردش تحقیق کنید (البته اگه فوتبال بذاره )
الان دیدم آقای امیری نوشتند در تاریخ کشورمون پادشاهی که عادل باشه ندیدم ، اما من در تمام کتابهایی که خوندم از کریم خان زند چهره ای عادل دیدم (حتی در کتابهای درسی بعد از انقلاب !) نظر شما در مورد کریم خان (وکیل الرعایا ) چیه ؟

زحمتی نداشت و فقط رونویسی کردم.
اما درباره ی کریم خان زند حق با شماست. زمان جنگ یکی از بچه ها که پسر صاحب انتشارات اقبال بود پیش ما بود. کتاب خواجه تاجدار تازه چاپ شده بود و چون دید من علاقمند به کتب تاریخی هستم وقتی رفت تهران، موقع بگشتنش، یکی آورد و به من هدیه داد. البته من مجروح شدم و تمام کتابهام و از جمله این کتاب موند و نمیدونم به کی رسید توی اون کتاب مفصل راجع به ظلمهای آغا محمد خان قاجار گفته بود و چگونگی به قدرت رسیدنش و از کریم خان زند وکیل الرعایا هم که با او جنگید نوشته بود. نظر من در باره ی کریم خان زند به نظر شما نزدیکتره.
یک وقتی راجع به کوروش بحثهای مفصلی می کردیم و من تحقیق کاملی راجع به او کردم و شاید صد صفحه و بلکه بیشتر مطلب راجع به او جمع کردم و پرینت گرفتم و دارم. در میان تمام پادشاهان ایران کسی به پای کوروش نمی رسه و او از همه نظر یگانه بوده و حتا ظن این هست که ذوالقرنین ذکر شده توی قران، کوروش بوده.

مریم سه‌شنبه 3 تیر 1393 ساعت 08:45

دهههههههههههههه دیر جنبیدم شدم چهارم !
من که کتابهای تاریخی اصلا اعتماد ندارم ...قبل از انقلاب از ناصرالدین شاه به عنوان "شاه شهید" نام می بردند و ما کلی از قاتلش کینه به دل گرفتیم
بعد از انقلاب میرزا رضای کرمانی رو دیدیم که غل و زنجیر به گردنش آویختند... از اون زمان ما قاتل شاه شهید رو یک مرد آزادیخواه و انقلابی می دیدیم !

خب کسب مقام چهارمی مبارکتون باشه
گفتن این حرف منو یاد احمد شاملو انداخت! اعتماد نداشتن به کتب تاریخ مترادف با اعتقاد نداشتن به تاریخه ها! ما یا باید معاصر با گذشتگان باشیم که بدونیم چه خبر بوده و یا به کتب تاریخی و به مشهورات تاریخ اعتماد و اعتقاد داشته باشیم. درسته که جعلیات تاریخی وجود داره اما تشخیص سره از ناسره هم زیاد سخت نیست.
در مورد میرزا رضای کرمانی باید بگم که او عاشق سید جمال بوده و تحت تاثیر شدید حرفهای او. چند سال پیش من راجع به شکنجه هایی که اونو کردند خوندم و مقاومت جانانه ای که کرده بود و اصلا کوتاه نیومده بود و کمترین ابراز پشیمانی هم نکرده بود. ناصرالدین شاه واقعا مستحق مرگ بود و من همیشه وقتی تاریخ می خونم متعجب میشم از رجال مملکتی که چطور می تونستند با این پادشاهان جبار و خونریز همراهی کنند و چقدر اعتقاد به خرافات قوی بوده که بچه ی تازه به دنیا اومده را فقط چون پسر پادشاه فقید بوده بر تخت می نشاندند و از او اطاعت می کردند!

مریم سه‌شنبه 3 تیر 1393 ساعت 08:40

سلام
من سووووووووووووووم

در باره ی ماجرای خونه ی این پیرزن «مسعودی» در کتاب «مروج الذهب» نوشته :

«کسری انوشیروان پس از مراجعت به عراق، سفرا و فرستادگان پادشاهان مختلف را به حضور پذیرفت. یکی از آن‌ها فرستاده قیصر روم بود که به تماشای ایوان کسری پرداخت و از شکوه آن سخن ها گفت. فقط در میدان جلوی ایوان نقصی مشاهده کرد و به همراهان باز گفت. به او پاسخ دادند: که آن‌جا خانه پیرزنی است که حاضر به فروش نشده است و چون شاه نخواست به آن پیرزن ستم روا دارد آن خانه را به همان حال گذاشتند و این نقص بهر آن است. فرستاده گفت: به خدا که این نقص بهتر از هر کمال است»

... اولین تئاتری که من بعد از انقلاب از تلویزیون دیدم در باره ی ماجرای خونه ی همین پیرزن بود
یادمه که پیرزن به تظلم خواهی پیش شاه آمد ، انوشیروان از سر عوام فریبی و برای اینکه بعدها از او به نیکی یاد کنند دستور داد خونه ی پیرزن رو خراب نکنند ..در اون تئاتر ما سیمای انوشیروان منافق رو دیدیم و نه اونوشیروان دادگر رو !

سلام
خب مقام سومی که نصیب صبا خانوم شده
اما این پیرزن همون پیرزنی نیست که شما نقل کردید و البته توی این کتاب هم سرگذشتش نقل شده و منم چون اون تله تئاتر رو دیده بودم تکرارش نکردم.
توی جلد دوم تاریخ طبری مفصل از انوشیروان نوشته و البته از اجداد او. از اردشیر و بابک و هرمز و از شاپور ذوالاکتاف که چون کتف عربهای بسیاری رو درآورد به این اسم ملقب شد و از بهرام گور و یزدگرد بدکار و از قباد و کیخسرو و خسرو پرویز و البته از مانی و مزدک و.. و من چه خونها دیدم که در تمام سطور این کتاب که به ناحق ریخته شده و انگار توی ازمنه ی قدیم رسم بر این بوده که خون بریزند و بی خون ریختن کارها سامان نمی گرفته!!
مثلا من ماجرایی خوندم از قحطی هفت ساله و دستور پادشاه به همه ب شهرها و دهات و قصبات که اگر در هر کجا یکنفر از گرسنگی بمیره، من کل اهالی اون شهر و اون ده و اون قصبه را خواهم کشت و در انتهای هفت سال گفته اند که فقط یکنفر از گرسنگی مرد، هر چند من یکنفر باورم نشد! اما این نشون میده که امورات در اون زمان چطور حل و فصل میشده و مملکت چطور اداره می شده!
آهان یادم رفت بنویسم که تاریخ طبری هم از انوشیروان به خوبی یاد کرده و البته من به تاریخ طبری همیشه بدیده ی تردید نگاه کرده ام و می کنم. تا یادم نرفته بگم که سرگذشت عجیب جرجیس پیامبر رو من در این کتاب (تاریخ طبری ) خونده ام.

صبا قلم سه‌شنبه 3 تیر 1393 ساعت 08:39

با سلام
پادشاهی وقدرت همینه ،این روزها سریال ملاصدرا وبالطبع قسمتی از زندگی شاه عباس را هم به تصویر کشانده ،که از یک طرف لباس مبدل می پوشد وبه بازار میرود وداد شیرفروشی را میستاند واز طرفی کلام ملاصدرراتاب نمیاورد واورا به تبعید میفرستد وازطرفی خودش را سگ آستانه علی ع معرفی میکند وپیاده به زیارت امام رضا ع میرود وطرفدار شیعه واز اونطرف پسرش را به خاطر تاج وتختش میکشد ومویه هم میکند وتازه این شاه شیعه پرور وبا فتوحات بسیار است!
معلوم نیست کشورهایی مثل انگلستان وهلند ووودر این روزگار چگونه با پادشاهی وبا اونهمه هزینه دربار کنار میایند؟
جمهوری ودمکراسی با همه افت وخیزهایش بنظر بهتر است والبته نه از نوع مادام العمر وجهان سومی آن !!

سلام
ظاهرا مذهب برای نسلهای قبل و مردمان گذشته مسئله ی خیلی خیلی مهمی بوده و به خاطرش از شهر و دیار خودشون دست می کشیدند و جایی می رفتند که بتونند در پناه پادشاه مقتدری به دینشون پایبند بمونند و پادشاهان از این پتانسیل سوءاستفاده های زیادی می کردند و شاه عباس هم یکی از اونا بوده و البته آدم از همتی که داشته اند توی این عوامفریبی تعجب می کنه و حتا متحیر میشه!
خب بیخود نیست که اینروزها توی اسپانیا با وجود کناره گیری پادشاه از شاهی به سود فرزندش مردم خواهان برچیده شدن بساط پادشاهی توی کشور خودشون هستند.
از دموکراسی ها هم سوءاستفاده های زیادی شده و همچنان میشه و پروسه ای طولانی لازمه تا کمی و فقط کمی کارها بهتر اداره بشه! والا ظلم که همیشه هست و برطرف شدنی هم نیست انگار

امیری سه‌شنبه 3 تیر 1393 ساعت 08:00 http://abamiri.blogfa.com/

سلام . تاریخ این مملکت با ظلم و جور عجین است من به نوبه خودم حاکمی که عدالت منظور نظرش بوده باشد سراغ ندارم . حفظ قدرت به هر صورت که باشد .
دمکراسی علیرغم همه معایبی که دارد بخاطر گردش قدرت و عدم تمرکز قدرت در دست یک یا چند نفر و نیز تفکیک قوا و مطبوعات و افکار عمومی ناظر شاید بهترین راه برای جلوگیری از ظلم باشد .

سلام
بله حق کاملا با شماست اما انگار از این گریزی نبوده و بدون ظلم و خونریزی در اون دوران نمیشده مملکت رو اداره کرد. مثلا با همه ی جنایاتی که آغا محمدخان قاجار کرده مورد تقدیر تاریخه که کشور رو از دست بیگانگان نجات داد و بساط حکومتهای ملوک الطوایفی رو برچید و ایران رو تاسیس کرد و بر قلمروی اون اضافه کرد!
من نسبت به دموکراسی های موجود هم نقد دارم اما به گفته ی شما بدیلی بهتر از این فعلا سراغ نداریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد