چگونگی تعیین محل مزار امام خمینی قبل و بعد از رحلت او

بسم الله الرحمن الرحیم 

این مقاله قبلا در تاریخ 11 خرداد 91 منتشر شده بود اما چون امسال فرصت گذاشتن متن تازه ای را نداشتم به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد ارتحال امام بازنشرش دادم، از کسانیکه قبلا این مقاله را خوانده اند عذرخواهی می کنم:

عینا به نقل از:  http://olama-shie.blogfa.com/post-138.aspx 

«حاج احمد آقا» از حدود شش، هفت ماه قبل برای این منظور برنامه‏ریزی کرده بود و وقتی که بیماری امام مطرح نبود، چند بار برنامه‏ی مسافرت‏هایی را ترتیب دادند که بنده هم حضور داشتم. بارها سه نفری (با حضور آقای انصاری) در مسیر جاده قم - تهران به پیشنهاد حاج احمد آقا به "کوشک نصرت " حدود 30 کیلومتری قم رفتیم. وقتی به روستا رفتیم ، ایشان از من خواستند که فرد کشاورزی را که درآن حوالی مشغول کار بود، صدا کنم و حاج احمد آقا سؤالاتی را از کشاورز در خصوص زمین‏های آن ناحیه و جاده‏ی منتهی به روستا و ریل راه‏آهن و حتی وضعیت کوه‏های اطراف پرسیدند. حاج احمد آقا عمامه‏شان را برداشته بود و کشاورز مزبور ایشان را نشناخت.


 بعد به اتفاق حاج احمد آقا چرخی در محوطه زدیم . من هنوز نمی‏دانستم که ایشان چه هدفی در سر دارند و قصه چیست؟  روستای مزبور دقیقاً نزدیک جایی واقع شده بود که اکنون "پادگان منظریه " و فرودگاه نظامی است و وقتی که از تهران به قم می‏رویم، در سمت راست و جاده‏ی قدیم قم ـ تهران قرار گرفته است.  بعد از یکی دو هفته، مجدداً و این بار به اتفاق «آقای محمد علی انصاری» به آنجا رفتیم. با فرماندار وقت قم «آقای خلیلیان» هماهنگ کرده بودند و ایشان هم حضور داشت. معلوم شد قصد حاج احمد آقا این است که محل دفن امام را مشخص کند. این قصد و غرض را هم تنها با آقای انصاری در میان نهاده بود. ولی در حضور فرماندار قم این‏گونه عنوان شد که ما قصد داریم در این مکان "مؤسسه‏ی فرهنگی تنظیم و نشر آثار امام " را بنا کنیم (یعنی دقیقاً آنچه در حال حاضر اتفاق افتاده است). صحبت فرودگاه هم مطرح شد و عنوان شد که اختصاصی در اختیار مؤسسه باشد.  یک بار دیگر هم به آنجا رفتیم و این بار حدی را تعیین کردند. در نوبت بعد که به آنجا سر زدیم، مشاهده کردم که لودر و بولدوزر مشغول کار است و محوطه را دیوارکشی می‏کنند.  وقتی در ساعت‏های آخر حیات امام، جلسه‏ی سران نظام برگزار شد، حاج احمد آقا مطرح کرد که چنین جایی در "کوشک نصرت " قم وجود دارد و ما مقدماتش را انجام داده‏ایم ؛ ولی هنوز آماده نشده است و تنها حدودش را مشخص کرده‏ایم. حاج احمد آقا حتی گفتند: «می‏خواستیم در آنجا بارگاهی را برای حضرت امام آماده کنیم که اگر ایشان خدای‏ناکرده به رحمت خدا رفتند، آنجا مهیا باشد».  حتی یک بار در ماشین با حاج احمد آقا بودیم و ایشان این مطلب را ابراز کرد که: «من یک مسأله‏ی شرعی از آقا پرسیدم که آیا می‏شود میت مسلمان به گونه‏ای در قبر بگذاریم که چهره‏اش را همیشه بتوان مثلا به وسیله ی انعکاس از طریق آینه و نور رویت کرد؟». حاج احمد آقا افزود: «من برنامه‏ام این بود که اگر این کار مجاز باشد، در خصوص حضرت امام این سیستم را پیاده کنیم و قبری بسازیم که اگر خدای‏ناکرده ایشان از میان ما رفتند، بتوانیم همیشه چهره‏ی ایشان را ببینیم. ولی امام در پاسخ فرمودند این کار جایز نیست و ما هم منصرف شدیم».   در جلسه سران نظام در ساعات آخر حیات امام وقتی حاج احمد آقا این صحبت را مطرح کرد که به نظر من "کوشک نصرت " برای دفن امام مناسب است، یکی از آقایان این کار را صلاح ندانست و گفت: «آنجا در حال حاضر بیابان و فاقد هر گونه امکانات و تأسیسات است. یقیناً ما بعد از رحلت امام، یک تشییع جنازه‏ی چند میلیونی داریم و هیچ امکاناتی برای انتقال افراد به آنجا نداریم و حتماً با یک مشکل بزرگ مواجه می‏شویم».  واقعیت هم این بود که در آنجا کاری انجام نشده بود و تنها به حصار کشی خاکی بسنده کرده بودند.  یکی دیگر از آقایان "حرم حضرت معصومه (س) " را برای دفن امام پیشنهاد کرد و ظاهرا «آقای موسوی اردبیلی» هم "مدرسه علمیه معصومیه‏ی قم " را برای این منظور مناسب دانست. یکی دیگر از آقایان از "جمکران " یاد کرد . 
 
در نهایت قرار شد مدفن امام ترجیحاً در تهران و در کنار شهدا و در بهشت زهرا باشد تا در هنگام بازدید مسؤولان و میهمانان خارجی، دسترسی به آن آسان باشد. اما در اینکه کدام قسمت از بهشت زهرا باشد ، بحث بود. بعضی از افراد، وسط قطعه‏ی شهدا یا کنار قبر «مرحوم آیت الله طالقانی» را مناسب اعلام کردند. 
 
ظاهراً «آقای طباطبایی» شهردار وقت تهران که در آن جلسه حضور داشت، آن روز یا بعداً پیشنهاد داده بود که قطعه‏ای در کنار بهشت زهرا وجود دارد که برای این منظور ایده‏آل است. (دقیقاً همین مکان فعلی مزار امام). در نهایت این مکان بهترین مکان برای خاکسپاری حضرت امام تشخیص داده شد.

پایان نقل قول 

 

ظاهرا در منابع دیگر این جملات در ابتدای متن هست که در مطلب فعلی به هر دلیلی حذف شده است: 

«حاج حسین سلیمانی» از جمله محافظان بیت حضرت امام خمینی (ره) بود. خاطرات وی که در سال 1387 از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است حاوی نکات جالبی از زندگی آن بزرگ‏مرد تاریخ معاصر جهان است. گوشه‏ای از این خاطرات که مربوط به روزهای آخر است در چند قسمت به شما تقدیم می‏شود:  
 
و ادامه همان است که ابتدا آورده ام  
...... 
اینجا را هم اگر تمایل داشتید بخوانید که عنوانش هست 
این عکسها هم خیلی دیدنی است
نظرات 31 + ارسال نظر
آتش چهارشنبه 14 خرداد 1393 ساعت 22:05 http://dideno.blogsky.com

سلام و سپاس فراوان
از مطالب و لینک ها و نظرات و پاسخهای بسیار مبسوط
بسیار استفاده کردم . دسته شما درد نکنه و خسته نباشید
درضمن امروز بلاگ اسکای ما را خبر نکرد . نفهمیدم چرا ؟
اما خوی به گمانم هنوز هم میتوان بعداز گذشت سالی
مدعی مدالها شد .
ط
ت
ب

مهرداد چهارشنبه 14 خرداد 1393 ساعت 21:25

ببخشید من باید برم دوباره خدمت میرسم
احضار شدم

مهرداد چهارشنبه 14 خرداد 1393 ساعت 21:24

سلااااااااااااااام ط.ن.ب

هـ. ب. خ. دوشنبه 15 خرداد 1391 ساعت 16:34

سلام.
1. بله تأیید میکند. شاید شما خودت خوب نخوانده ای.
2. عجول بودن و بی حوصلگی از یک سنخ اند دیگر.
3. سن ما هم حدود نیم قرنی میشود.

سلام
من خوانده ام و تاییدی در حرف شما ندیده ام.
برای من که عجول بودن شتاب داشتن را و بی حوصلگی کسلی و بی تحرکی را تداعی می کند
۳ پس هم سن هستیم :)

همان بندة خدا دوشنبه 15 خرداد 1391 ساعت 02:45

سلام. به جان عزیزت سر زدم. ولی .... ماشاء الله!!! کی میخواند این همه نظر را؟ ما که با این سن و سال دیگر ازمان ساخته نیست. ولی آن مقدار که خواندم، به ویژه آخرین مطالب «امیرمهدی» در یادداشت 272 - که بعد هم شما یا کس دیگری استدلال مخالفی برایش ارائه نکرده است - همچنان نظر مرا تأیید میکند که!!!

سلام
نظر شما را تایید می کند؟! (و بقول شما !!!!!!!!!!)
به جان عزیز خودم راه ندارد و همانطور که مسح کتاب ،خواندن نیست اینطور خواندن هم قبول نیست !
شما چند ساله ای مگر؟! نه به آن عجول بودنت نه به این بی حوصلگی!

همان بنده خدای قبلی شنبه 13 خرداد 1391 ساعت 10:41

سلام. کلیتش را که گفته اید (در حد حوصلة ما). حالا پیوندش را هم بگذارید، اگر حوصله ای بود بخوانیم، بلکه ما هم به کرامات ایشان - خاصه در سالهای آخر - پی ببریم

سلام

من هم امیدوارم که بالاخره حوصله کنید و بخوانید

http://seyyedmohammadi.blogsky.com/Comments.bs?PostID=271
و
http://seyyedmohammadi.blogsky.com/Comments.bs?PostID=272

همان بندة خدا شنبه 13 خرداد 1391 ساعت 04:51

سلام. علی القاعده فهمیدید که من کدام بندة خدا هستم و لابد هم فهمیدید که چرا بی نام نوشته ام. در هر حال هم از جواب و هم از تحفظ ممنون ام! (می بینید چه قدر آزادی داریم؟!)
حتی اگر "تن دادن به اصرار احساساتی چند سردار سپاه برای ادامة جنگ پس از فتح خرمشهر" نادرست باشد و ایشان بر اساس تحلیلهایی یا نظر متخصصانی به این نتیجه رسیده باشند که جنگ را باید ادامه داد و "جنگ، جنگ، تا رفع فتنه در عالم"، باز هم از مسئولیت ایشان کم نمیشود، مگر اینکه گمان کنیم در صورت آتش بس "جنگ با روحیه تجاوزکارانه ی صدام چند صباحی بعد تشدید می شد". این هم که قابل اثبات نیست. با این حال من همة استدلال شما را در ضرورت ادامة جنگ میپذیرم و حرف خودم در این زمینه را عجالتاً پس میگیرم (به پاس این همه کیبوردینگ!). اما در این صورت دیگر نمیتوانم کرامت برای ایشان بتراشم که «ادامه جنگ نیز نشان داد که نظر امام(ره) درست بوده است زیرا همه اتفاقاتی که امام(ره) پیش بینی می کردند رخ داد،» و بعد هم یک کرامت دیگر که با وجود آن کرامت قبلی «در نهایت حضرت امام(ره) چون برای نظر متخصصین و اهل حرفه اهمیت قائل بودند این نظر را پذیرفتند و الا نظر حضرت امام(ره) عدم عبور از مرز بود نه ختم جنگ، البته باید توجه داشت که از نظر منطقی عدم عبور از مرز به معنی رفتن به سمت فرآیند ختم جنگ است». قربانت گردم! بالاخره شما تصمیمت را بگیر که ختم جنگ پس از فتح خرمشهر بهتر بود یا نه؟ بعد در دفاع از همان استدلال بفرما. علاوه بر این، شما که میدانی من آدم کم حوصله ای هستم، چرا این همه زیاد مینویسی؟ برای ثبت در تاریخ؟
اما از همة اینها بگذریم. آن دو مورد دیگر چه؟ سرکوب و کشتار و ولایت حوزویان. اصلا منصفانه است که شما در مقابل یک عرض ما مثنوی هفتادمن کاغذ (بل هفتادمن کیبورد) بنویسی و در مقابل دو عرض دیگر به کلی صمٌ بکم بمانی؟ چه بود؟ صرف نمیکرد پرداختن به آن دو؟ یا در آن دو مورد کرامتی از ایشان صادر نشده بود؟

سلام
بله دانستم و شرایط امروز و اقتضائات شما را درک می کنم
همانطور که عرض کردم :
طی بررسی و جستجویی که من کردم به این جوابها رسیدم ...

و جوابها را جدا جدا و از دیدگاه هر کس نوشتم.
اگر نظر مرا بخواهید و تصمیم قطعی من! امام قطعا نظرش ادامه ی جنگ تا پس گرفتن تمام نقاط متصرفه از سوی عراق بوده است و در این شکی نیست. اما این را منوط به وارد نشدن در عراق می کرده و در انتها که صورت ورود به عراق ؛مصوب شور و مشورت واقع شده است, امام آن را تایید کرده و تاکید بر وارد شدن صدمات کمتر بر مردم عراق می کرده است. حالا کسانی نظر دیگری داشته اند و گفته اند و من هم همه ی نظرات را تا جایی که اقتضا میکرده آورده ام ، این بحثی دیگر است.

فرموده اید:
"جنگ، جنگ، تا رفع فتنه در عالم"، باز هم از مسئولیت ایشان کم نمیشود، مگر اینکه گمان کنیم در صورت آتش بس "جنگ با روحیه تجاوزکارانه ی صدام چند صباحی بعد تشدید می شد". این هم که قابل اثبات نیست

چطور قابل اثبات نیست بعد از حمله ی عراق به کویت آیا دنیا قبول نکرد که صدام آدم جنگ طلبی بوده و ایران در دفاع از خود محق بوده و آنها در موضع عدم حمایت از ایران در مقابل صدام مرتکب اشتباه شده اند؟! صدام آدم جنگ طلبی بود و امام بر این تاکید داشت و دنیا بر اساس منافعش نمی خواست بپذیرد و بعد از حمله صدام به کویت بناچار پذیرفت و اذعان هم کرد

ختم جنگ در صورت باز پس گیری مناطق اشغالی کشور ،مورد پذیرش ما بود. اما این بعد از خرمشهر محقق نشد و یک سوم از سرزمین ما در دست عراق بود و پیشنهاد آتش بس می شد!

ختم جنگ بعد از خرمشهر چون نتایجش معلوم نیست بهتر و بدتر بودنش هم معلوم نیست و شاید وضع از اینی که هست بدتر می شد. بر سر " اگر " ی که روی نداده چگونه می توان نظر داد و حکم کرد؟! هر امکانی عقلا محال نیست ولی اینکه چه میشد نفیا و یا اثباتا هم قابل تحقیق نیست!

اگر در مورد بند دوم توافق حاصل است می توان رفت سراغ دو مسئله ی دیگر که به نوعی هر دو به این مسئله مربوط است.
کرامت؟!
بگذریم از این
حداقل در یک مورد از دو مورد مسئله باز شده و آن هم مسئله ی سال 67 است امیدوارم همانطور که من اقتضائات شما را در نظر گرفتم شما هم محذورات مرا ببینی و حال که مدتی قبل یکی از دوستان قبول زحمت و خطر کرده و مفصلا موضوع را تحقیق و عینا عرضه کرده است آن را به عنوان یک جواب هر چند مفصل بخوانی .
چنانچه به جوینده در کامنت قبلی بطور خلاصه و تیتروار گفتم (که شما حتا نیم نگاهی هم به آن نکرده ای) قبلا در موردش بحث شده و من آدرس بحث انجام گرفته را هم چند بار به شما داده ام و درخواست خواندنش را هم موکدا کرده ام ،اما شما بنا به کم حوصلگی ات هرگز نخوانده ای و نمی خواهی هم بخوانی. وقتی هم که اعتراض می کنم که چرا نمی خوانی؟ ناراحت می شوی! خب من چه بکنم؟! از خدا بخواهم بر شما وحی نازل کند تا بدانی؟! یا علم لدنیه عطا کند تا ماجرا را درک کنی؟ عزیز من دانستن از خواندن بدست می آید و برای دانستن راهی جز خواندن نیست. هستی؟ یا علی بگو.

یک بندة خدا شنبه 13 خرداد 1391 ساعت 00:57

خدا ارحم الرّاحمین است: آقای خمینی را هم خدا رحمت کند. اما پیش از او و به مراتب بیش از او آرزو میکنم شهیدان انقلاب و جنگ را خدا رحمت کند. شهیدان مظلوم تابستان 67 را خدا رحمت کند. کشتگان 19 فروردین 90 را خدا رحمت کند. نسل ما، نسل پاره پارة ما، هر پاره از نسل ما در گوشه ای و صفی رنجید و کوشید و شکنجه شد و تجاوز شد و کشته شد. نسل ما، نسل پاره پارة ما، هر پاره از نسل ما را خدا رحمت کند بمحمدٍ و آله صلی الله علیهم اجمعین.
آقای خمینی گرچه توانست انقلاب ضدپهلوی را رهبری کند و به پیروزی برساند، اما کارنامة او بعد از انقلاب را در مجموع نمیتوانم مثبت ارزیابی کنم. مهمترین خطاهای او اینهاست:
1. دفاع بی قیدوشرط از طبقة حوزویان تا حد اصرار بر ولایت مطلق این طبقه؛
2. تن دادن به اصرار احساساتی چند سردار سپاه برای ادامة جنگ پس از فتح خرمشهر؛ و
3. سرکوب شدیداً خشونتبار همة مخالفان: گیریم رجوی و بنی صدر و پیکار و اقلیت و حتی جبهة ملی مشی برانداز داشتند. ولی اولا آنها از روز اول که برانداز نبودند! و از جمله عواملی که آنها را به اتخاذ مشی برانداز سوق داد، قطعا برخوردهای نامنصفانه و خشن عوامل حکومت بود؛ ثانیا حتی برانداز هم حقوقی دارد که هرگز در نظام آقای خمینی رعایت نشد؛ و ثالثا بازرگان و پیمان و سامی و میثمی و منتظری و اکثریت و توده که حامی آقای خمینی و نظامِ برآمده از انقلاب بودند، چرا سرکوب شدند و قبل و بعد از سرکوب هم حقوقشان رعایت نشد؟

خدا میتواند او را بیامرزد، ولی فقط آنچه از حق الله (مناسک عبادی) کم گذاشته، میتواند مشمول عفو الهی واقع شود، آنهم گمان نکنم خیلی باشد، چون او حتی نماز شب را هم از جوانی بر خود واجب کرده بود. اما حق الناس را که خدا نمیبخشد. بنابراین ایشان باید آن دنیا پاسخگوی همة حقهایی باشد که زایل کرده: حق همة مخالفانی که شکنجه، تجاوز، اعدام، و به شدت سرکوب شدند؛ حق ملتی که آزادی خواست و برای آزادی انقلاب کرد و آقای خمینی آزادی و دمکراسی را پای نظریة ولایت فقیهش قربانی کرد؛ و حق حیات صاحبان همة خونهایی که پس از فتح خرمشهر بر زمین ریخت و خدا همة آنها را بیامرزد بمحمدٍ و آله صلی الله علیهم اجمعین.

سلام
به طور معمول بنا ندارم به اسامی بی نام و نشان و آدرس جواب بدهم اما از آنجا که مسائلی که شما طرح کرده ای سوال عده ی دیگری نیز بوده و می تواند باشد مطالبی عرض می کنم .فرموده اید :
«کارنامة او بعد از انقلاب را در مجموع نمیتوانم مثبت ارزیابی کنم. مهمترین خطاهای او اینهاست»
ودر دومین بند فرموده اید:
«تن دادن به اصرار احساساتی چند سردار سپاه برای ادامة جنگ پس از فتح خرمشهر»
بررسی و جواب یک خط سوال آن هم سوالات بسیار مهمی نظیر آنچه شما پرسیده اید با جواب یک خطی ممکن نیست اگر حوصله می کنید و جوابها را می خوانید من ابتدا به بند دوم سوال شما می پردازم زیرا نییجه گری در آن سهل الوصولتر است و بعد از تمام شدن بحث و حصول نتیجه می توان بحث در موارد دیگر را نیز پی گرفت.

طی بررسی و جستجویی که من کردم به این جوابها رسیدم که سر فصلش چنین است:
1-بعد از فتح خرمشهر امام مخالف ورود به خاک عراق بوده است
2-در صورت ورود به عراق امام پیش بینی این را می کرده است که قدرتهای بزرگ دنیا ساکت نخواهند نشست و خروج از جنگ در صورت ورود به عراق راحت نخواهد بود
3-به دلیل شرایط روز و تحلیل و اجماع متخصصین , امام علیرغم نظرش , نظر انها را پذیرفت و در واقع تصمیم به ادامه ی جنگ نه تصمیم امام بلکه تابعی از شرایط و مشورت با سران کشور بوده و اگر آتش بس اعلام شده در اوج قدرت ایران ، از سوی مسئولین مورد قبول واقع می شد و جنگ با روحیه تجاوزکارانه ی صدام چند صباحی بعد تشدید می شد و ادامه پیدا می کرد و منجر به شکست در نتیجه ی کلی جنگ می شد, امروز نشسته بودیم و امام را به عنوان رهبر انقلاب ،سرزنش می کردیم که چرا جنگ را تا پیروزی که در چند قدمی قرار داشته ادامه نداده است.
....
و اما مبسوط آنچه گفته شد:
پرسش از علت ادامه ی جنگ پس از فتح خرمشهر را برای نخستین بار نهضت آزادی و ماه ها پس از انجام این تصمیم و اجرای عملیات های مختلف شامل رمضان، محرم، مسلم بن عقیل و غیره مطرح کرد، ولی به طور مفصل در جزوه ی جنگ و صلح در سال 1363 نهضت منتشر کرد.
به نظر می رسد، علت پیدایش این سؤال ریشه در دو مسأله داشت؛ نخست، طولانی شدن جنگ و ناکامی های حاصله از برخی عملیات هایی که پس از فتح خرمشهر انجام گرفته بود. علاوه بر این نهضت آزادی و بسیاری از جریانات سیاسی ادامه ی جنگ را عامل مؤثری در انسداد سیاسی – اجتماعی ارزیابی می کردند و از این منظر به ضرورت پایان دادن به جنگ توجه و تأکید داشتند. ضمن این که نوعی به چالش گرفتن و نقد مسؤولین و تصمیم گیرندگان و تصمیمات نیز مورد نظر بود.
با این توضیح ، در مورد ماهیت پرسش از ادامه ی جنگ پس از فتح خرمشهر و عوامل مؤثر در شکل گیری آن، اکنون می توان این پرسش را بیشتر مورد بررسی و در معرض کالبد شکافی قرار داد. گرچه تکرار پرسش از ادامه ی جنگ پس از فتح خرمشهر، این سؤال را به یکی از مهم ترین پرسش های جنگ تبدیل کرده است، ولی بدان معنا نیست که این پرسش صحیح و یکی از مهم ترین پرسش های جنگ است. در واقع پرسش اساسی با جمیع ملاحظات شامل وضعیت ها و عوامل مؤثر در تصمیم گیری برای ادامه ی جنگ این است که چرا فتح خرمشهر به یک پیروزی استراتژیک تبدیل نشد؟
در واقع اگر عملیاتی که پس از فتح خرمشهر صورت گرفت، منجر به پیروی می شد و جنگ براساس این پیروزی به پایان می رسید، آیا این پرسش که چرا جنگ ادامه یافت، به وجود می آید؟ بنابراین طرح پرسش از علت ادامه ی جنگ پس از فتح خرمشهر اساساً متأثر از ملاحظات سیاسی به جای نظامی – استراتژیک و بیشتر متأثر از نتایج است تا براساس وضعیت. این مشکل برای بوش، رییس جمهور وقت امریکا پس از جنگ امریکا با عراق به نحو دیگری به وجود آمد، بوش براساس اوضاع و با توجه به قیام در عراق که پس از شکست ارتش عراق در کویت به وجود آمد، سیاست ساقط کردن صدام را رها و این اختیار را به صدام داد تا متکی بر ارتش عراق قیام مردمی را سرکوب کند. نگرانی امریکا از سقوط صدام و پیروزی انقلاب اسلامی در عراق منجر به این تصمیم گیری شد.

....
ایران در مرحله ی آزادسازی مناطق اشغالی، 10000 کیلومتر مربع از 15000 کیلومتر مربعی را که عراق به اشغال خود درآورده بود، آزاد کرد، ولی عراق همچنان 5000 کیلومتر مربع دیگر از خاک ایران را در اشغال داشت که علاوه بر ارتفاعات و مناطق حساس، شهر «نفت شهر» را نیز شامل می شد.
ایران با وجود برتری در مرحله ی جدید مجدداً شرایط قبلی خود را مورد تأکید قرار داد. در این مرحله محکوم کردن عراق به عنوان متجاوز و پرداخت غرامت از اهمیت و توجه بیشتری برخوردار شد. با این توضیحات مشخص شد که شرایط ایران شامل موارد زیر بود؛
1- عقب نشینی کامل عراق از مناطق اشغالی
2- محکوم کردن صدام به عنوان متجاوز
3- پرداخت غرامت به ایران
در واقع با فتح خرمشهر از نظر موقعیت هنوز، اوضاع به وضع اولیه ی قبل از تجاوز نیز بازنگشته بود، زیرا عراق در 5000 کیلومتر مربع از خاک ایران حضور داشت. تهدید عراق برای ایران هم چنان وجود داشت و ایران متحمل خسارات زیادی بیش از 200 میلیارد دلار شده بود. ایران باید در چنین وضعیتی و برای حل مسایل چگونه تصمیم می گرفت؟
....
گزینه‌های موجود برای تصمیم‌گیری ایران، به گونه‌ای بود که اگر برای توقف جنگ تصمیم‌گیری می‌شد، امتیاز قابل ملاحظه‌ای به ایران واگذار نمی‌شد و هیچ تناسبی با شرایط برتری ایران نداشت و احتمالا زمینه درگیری مجدد ایران و عراق نیز فراهم می‌شد. امروز همان تصمیم‌گیری با طرح این پرسش روبروست که چرا ایران این‌گونه جنگ را پایان داد؟ و حال آنکه، در آن هنگام از موضع برتر برخوردار بود و دشمن دچار شکست شده بود؟
این توضیح ناظر به این معناست که پیچیدگی‌های حاکم بر شرایط تصمیم‌گیری پس از فتح خرمشهر، به گونه‌ای بوده است که هرگونه تصمیم‌گیری با توجه به پیامدهای آن می‌توانست، پرسش‌زا باشد و تنها تفاوت در نوع پرسش‌هاست، نه اصل آن.

منطق سیاسى و دانش نظامى حکم نمى‏کرد در شرایطى که امکان کسب امتیازات موثرتر و پیروزى‏هاى وسیع‏ترى در ادامه جنگ وجود دارد به حداقل امتیازات و نتایج به‏دست آمده اکتفا نموده، همانگونه که عاقلانه نبود در شرایطى که امکان حفظ امتیازات و ارزش‏هاى به‏دست آمده وجود داشت با اصرار در ادامه جنگ به از دست دادن آن‏ها راضى شد. تصمیم به ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر در دومین سال جنگ و پذیرش قطعنامه 598 در سال پایان جنگ منطبق با منطق فوق مى‏باشد
....
سوال:
در21تیرماه 1361 یعنی در آستانه عملیات رمضان، شورای امنیت قطع نامه 514 را تصویب کرد. چرا که ایران این قطع نامه را رد کرد.حال آنکه عراق پذیرفت و اقدامات عملی برای آن انجام داد؟
جواب:
ایران به دنبال یک صلح پایداردر منطقه بود در حالی که قطعنامه 514 شورای امنیت هیچ نگاه جدی به صلح و لوازم صلح نداشت. در موارد پنج گانه این قطعنامه هیچ اشاره ای به تعیین متجاوز، تنبیه متجاوز و برداشت غرامت نشده بود و تنها به آتش بس اکتفا شده بود که بر ابهامات موجود در راه صلح می افزود. گذشته از آن، این قطعنامه ازنظرسیاسی برای تأمین نظرات عراق و با پیشنهاد اردن و حمایت آمریکا تصویب شد و قبل از آن و زمانی که بخش بزرگی از خاک ایران در اشغال عراق بود، شورای امنیت هیچ گاه فراتر از آتش بس حرفی نزده بود. اما در این قطع نامه خواستارعقب نشینی به مرزهای بین المللی شده بود که درخواستی لغو بود و با پیروزی های ایران بخش عمده این موضوع قبلا حاصل شده بود.
بخش دوم سوال که گفته شده است عراق اقدامات عملی برای پذیرش قطعنامه 514 انجام داد، صحیح نیست، زیراعقب نشینی به مرزهای بین المللی از جمله بندهای این قطعنامه بود در حالی که عراق پس از قطعنامه نیز همچنان ارتفاعات آق داغ، میمک، قلاویزان و نفت شهر را در اشغال خود نگاه داشته بود.
....
سردار رضایی، فرمانده ی وقت سپاه طی سخنانی می گوید:

این که گفته می شود بعد از آزادی خرمشهر چرا صلح نکردید، باید بگویم که هیچ پیشنهاد صلحی تا چهار سال بعد از آزادی خرمشهر به ایران نشد و فقط چند طرح آتش بس ارائه شد که اگر قبول می کردیم، جنگ 50 سال به درازا می کشید
....
دکتر ولایتی وزیر خارجه ی وقت در این مورد می گوید:
نفر اول آقای حبیب شطی، دبیر کل کنفرانس اسلامی بود که برای مذاکره آمد، یک رقمی را ایشان گفت و ما هم یک رقمی را مطرح کردیم، قرار شد، ایشان جواب بیاورند، ولی دیگر خبری نشد. نفر دوم، معاون وزیر خارجه ی هند بود که تلاش زیادی کرد و با ایشان هم روی رقم بحث کردیم، ولی رفت و خبری نشد
بنابراین مسأله ی مهم برای ایران در زمان تصمیم گیری دفع تهدید عراق و پرداخت غرامت بود و این مهم با عقب نشینی کامل عراق از خاک ایران و اعلام آن، به عنوان متجاوز و پرداخت غرامت تأمین می شد.
....
بی توجهی جریانات سیاسی به ویژه نهضت آزادی نسبت به ملاحظات استراتژیک و وضعیت تصمیم گیری برای ادامه یا توقف جنگ و قضاوت براساس نتایج نه وضعیت این تصور را به وجود می آورد که تحت هر وضعیتی بر اتمام جنگ تأکید داشته اند.
اظهارات دکتر عباس شیبانی از مؤسسین نهضت آزادی در نقد مواضع نهضت در مورد جنگ بیانگر همین معناست:
«در جنگ که اصلاً استدلال مهندس بازرگان بسیار استدلال غلط و ناواردی بود. آنها معتقد بودند که جنگ با عراق را نیمه کاره و بدون اجرای عدالت و حتی بدون تعیین شدن طرف متجاوز و شروع کننده ی جنگ و بدون احقاق حقوق ضایع شده ی ملت ایران رها کنیم، حال آن که بعد از حمله ی عراق به کویت معلوم شد که امام صدام را درست شناخته بود و اگر ما هم رها می کردیم، او رها نمی کرد. امام روحیه ی صدام را از اول می دانست، ولی بازرگان در قضیه ی جنگ، خیلی سطحی قضاوت می کرد. بحث صدام نبود، بحث حمایت جهانی از او برای سقوط انقلاب بود و بعد از حمله ی عراق به کویت هم که همه فهمیدند، شناخت امام از صدام کاملاً درست است. علاوه بر این که آن صلح پایدار برقرار نمی شد و حتی متجاوز بودن عراق را هیچ جا اعلام نکرده بودند
سید احمد خمینی:
در مقابل مسائل خرمشهر امام معتقد بودند که بهتر است جنگ تمام شود اما بالاخره مسئولان جنگ گفتند که ما باید تا کنار شط‌العرب (اروند رود) برویم تا بتوانیم غرامت خودمان را از عراق بگیریم. امام اصلاً با این کار موافق نبودند و می‌گفتند اگر بناست که شما جنگ را ادامه بدهید بدانید که اگر این جنگ با این وضعی که شما دارید ادامه یابد و شما موفق نشوید دیگر این جنگ تمام شدنی نیست و ما با این جنگ را تا نقطه‌ای خاص ادامه بدهیم و الان هم که قضیه فتح خرمشهر پیش آمده بهترین موقع برای پایان جنگ است.
.....
سردار محمد درودیان:
اولین جلسه ای که امام برگزار می کند، بعدازظهر سوم خرداد است با هدف این که پس از فتح خرمشهر چه باید کرد؟ این جلسه با اعضای شورای عالی دفاع برگزار می شود و در آن جلسه قرار جلسه دیگری گذاشته می شود تصور می کنم ششم خرداد بوده که آقای رضایی هم در این جلسه بودند و در واقع ما پس از فتح خرمشهر درگیر تصمیم گیری شدیم، امام از فتح خرمشهر که از سوم خرداد تا 31خرداد یا اول تیر بود، هیچ موضعی در مورد جنگ اعلام نکرده، چون ما درگیر ساز و کارهای تصمیم گیری بودیم، اولین موضع گیری که امام در مورد جنگ داشتند بعد از آن نطق تلویزیونی صدام بود که ادعا می‌کند می‌خواهد عقب نشینی کند و فردای آن روز (اول تیر) امام سخنرانی می‌کند. امام در این سخنرانی می‌گوید من دیشب یکساعت به صحبت های این آدم گوش کردم و آنجاست که می گوید راه قدس از کربلا می گذرد و معنای این حرف یعنی اولویت ما جنگ است و نیروها باید از لبنان مراجعت کنند.

ما از 3 خرداد تا اول تیر، مقطع بسیار سرنوشت سازی را پشت سر گذاشتیم و در حال تصمیم گیری بودیم. در این مقطع 2 اتفاق افتاده: 1- حمله، اسرائیل به جنوب لبنان که هیئتی از ایران به لبنان رفت و امام در آن سخنرانی اعلام کرد که برگردید. پس یکی مسئله تحولات منطقه ای است که ما را درگیر می کند. یکی هم تحولات در داخل عراق است که عراق اعلام می‌کند حاضر است از مواضع اشغالی عقب نشینی کند، که ما باید نسبت به این مسئله هم تصمیم گیری کنیم.

پس ساختار سیاسی کشور دنبال تصمیم گیری و بحث است و با دو مسأله اساسی مواجه است: از طرفی پیروز شدیم و در حال تصمیم گیری هستیم که چه باید بکنیم و از طرف دیگر یک تحول منطقه ای و دیگر هم تحول در جبهه ها و عقب نشینی صدام است. جریانات سیاسی و نیروهایی که طرفدار امام هستند و همینطور مردم در این شرایط خوشحالند و برای ادامه جنگ اجماع وجود دارد و شاید بتوان گفت کسی مخالف ادامه جنگ نیست و ما در موضع قدرت بودیم و اصلاً کسی تصور شکست نمی کرد که بتوان گفت به این دلیل مخالف باشد. اگر کسی مخالف این بحث ها باشد باید سندی وجود داشته باشد در صورتی که در هیچ سندی ارائه نشده است. پس این تصمیم در زمان خودش مورد اجماع و حمایت بوده، تنها دو جریان سیاسی نسبت به ادامه جنگ اعلام موضع کردند: یکی حزب توده و دیگری نهضت آزادی است که باید جداگانه درباره آن بحث کرد.
......
سوال :
یک مسئله ای که در آزادی خرمشهر مطرح شد، این بود که ما برای تنبیه متجاوز وارد خاک عراق شویم و مطمئن باشیم که عراق دیگر حمله نمی‌کند. این جزو تصمیمات فرماندهان بود یا امام؟

جواب سردار علایی:
از نظر منطقی پس از فتح خرمشهر جنگ خاتمه نیافت، به خاطر اینکه بخشی از سرزمین‌های ایران همچنان در دست ارتش عراق بود و عراق هم معاهده 1975 را نپذیرفته بود؛ همچنین مبنایی برای خاتمه جنگ وجود نداشت و قطعنامه ای هم از سوی سازمان ملل منتشر نشده بود که بر اساس آن بشود جنگ را خاتمه داد، بنابراین مسیر طبیعی این بود که جنگ ادامه پیدا کند.

بنابراین سیر طبیعی جنگ این بود که تا آزادی تمام سرزمین های ایران ادامه پیدا کند، اما امام (ره) بعد از مقطع فتح خرمشهر در ابتدا موافق ورود نیروهای ایران به خاک عراق نبودند. برخلاف بقیه مسئولان و فرماندهان که همه معتقد بودند ما در ادامه جنگ نمی‌توانیم لب مرز بمانیم و به عراق اطمینان دهیم که از مرز عبور نمی کنیم و می جنگیم، بنابراین نمی‌توانیم با این محدودیت بجنگیم؛ همان طور که عراق وقتی جنگ را شروع کرد وارد خاک ایران شد و از مرز عبور کرد، ایران هم برای آزادسازی سرزمین‌هایش نباید منعی برای عبور از مرز داشته باشد، ولی حضرت امام (ره) معتقد بودند که ما باید بجنگیم و سرزمین هایمان را آزاد کنیم، ولی نباید از مرز عبور کنیم.


اگر خاطرات کسانی را که در آن دوره با امام (ره) محشور بودند را مطالعه کنیم، می‌بینیم که در حین عملیات‌های مختلف هر وقت از امام (ره) سوال می کردند که آیا نیروهای ما از مرز عبور کنند، امام می‌فرمود: نه.

تا زمان فتح خرمشهر هر جا خاطرات دوران جنگ مسئولان را بخوانیم، می‌بینیم که امام (ره) همواره تاکید می کردند که جنگ را ادامه می‌دهیم، اما از مرز عبور نمی‌کنیم؛ البته بعد از فتح خرمشهر هم امام معتقدبودند که از مرز عبور نکنید و جنگ را تا به ثمر رسیدن جلو ببرید.

سوال :
منطق امام برای امتناع از ورود به خاک عراق چه بود؟

علایی: منطق امام(ره) این بود که اگر وارد خاک عراق شویم با چند مشکل مواجه خواهیم بود. یکی این که مردم عراق تا آن روز احساس می‌کردند ارتش عراق متجاوز است و دلشان با ما بود. اگر ما وارد خاک عراق شویم ممکن است رژیم صدام حسین عرق وطنی آنها را برانگیزد و این باعث شود که مردم عراق که در دل با ماهمراه بودند احساس دفاع از خاک خود را پیدا کنند.

منطق دیگر امام این بود که تا زمانی که در داخل خاک ایران می‌جنگیم در افکار عمومی بین‌المللی، کشوری مدافع تلقی می‌شویم اما اگر از مرز عبور کنیم آنها می‌توانند در تبلیغاتشان ما را متجاوز معرفی کنند در حالی که عراق متجاوز است.

نکته‌ای دیگر این بود که کشورهای عربی و غربی که در برابر جنگ عراق با ما ظاهر بی‌طرفی را گرفته بودند به محض آنکه ایران وارد خاک عراق شود ظاهر بی‌طرفی را کنار می‌گذارند و آشکارا علیه ما موضع گیری خواهند کرد و به کمک صدام حسین خواهند شتافت و از نظر مالی و تسلیحاتی او را حمایت خواهند کرد.

ادامه جنگ نیز نشان داد که نظر امام(ره) درست بوده است زیرا همه اتفاقاتی که امام(ره) پیش بینی می کردند رخ داد، شاهد مثال آن هم این بود که تمام کشورهای عربی و غربی عمده تجهیزات و پولی را که به عراق دادند پس از فتح خرمشهر بود یعنی از زمانی که ما تصمیم گرفتیم ما از مرز عبور کنیم.

اگر میزان کمک‌ها به عراق، قبل از فتح خرمشهر و بعد از آن را ارزیابی کنیم خواهیم دید که کمک‌های کشورهای عربی و غربی بعد از فتح خرمشهر با زمان قبل از آن قابل مقایسه نیست.

بعد از فتح خرمشهر و ورود به خاک عراق هجمه علیه ایران بیشتر شد.
وقتی امام نظر متخصصین را پذیرفت...

سوال :
یعنی هیچ کس در این تفکر با امام(ره) هم عقیده نبود؟

علایی: هیچ کس به جزء احمدآقا فرزند ایشان که در همان روزها نامه‌ای به حضرت امام(ره) نوشتند و این نامه جزء نامه‌های تاریخی است و هنوز منتشر نشده است، با امام(ره) هم عقیده نبود. در آنجا احمد آقا به حضرت امام(ره) می‌ نویسند نظر شما در مورد عدم عبور از مرز درست است و من نگران هستم که شما به دلیل اهمیتی که به متخصصین می‌دهید از نظرتان عدول کنید و ما در مسیری قرار بگیریم که دیگر نتوانیم جنگ را تمام کنیم.

در نهایت حضرت امام(ره) چون برای نظر متخصصین و اهل حرفه اهمیت قائل بودند این نظر را پذیرفتند و الا نظر حضرت امام(ره) عدم عبور از مرز بود نه ختم جنگ، البته باید توجه داشت که از نظر منطقی عدم عبور از مرز به معنی رفتن به سمت فرآیند ختم جنگ است.
.....
هاشمی رفسنجانی:
پس از فتح خرمشهر، یک‌بار جلسه شورای عالی دفاع در خدمت امام تشکیل شد که برای ادامه جنگ چه‌کار کنیم؟ امام در آن جلسه روی ادامه جنگ تأکید کردند و کسی مخالف ادامه جنگ نبود.در ادامه جلسه، بحث شد که اگر قرار است جنگ را ادامه دهیم، باید وارد خاک عراق شویم؛ چون در آن مقطع حالت تهاجمی داشتیم. امام مخالف ورود به خاک عراق بودند.
فرماندهان نظامی پس از اینکه امام مخالفت خودشان را از ورود به خاک عراق در آن جلسه اعلام کردند، گفتند: این نمی‌شود؛ چون اگر عراق مطمئن شود ما وارد خاکش نمی‌شویم، احساس امنیت می‌کند و لشکریانش را بازسازی، نیروهایش را آماده و تجهیزاتش را قوی می‌کند. الان هم نیروهایش آسیب دیده‌اند و هم استحکاماتش ضعیف است. اگر وارد نشویم، عراق دوباره کارهایش را شروع می‌کند.
استدلال‌های امام چه بود؟
سه‌چهار دلیل داشتند:
1. الان مردم عراق موافق جنگ نیستند و با صدام همراهی نمی‌کنند. اگر وارد خاک عراق شویم، مردم هم با حس وطن‌دوستی حمایت می‌کنند که حرف درستی بود.
2. دنیا تحمل نمی‌کند ما عراق را اشغال کنیم. جهان بین‌الملل و کشورهای عربی نمی‌خواهند توازن سیاسی منطقه به نفع جمهوری اسلامی باشد. تا آن موقع و از زمان رژیم پهلوی، بین ایران و عراق تعادل بود. اگر ما عراق را می‌گرفتیم، جغرافیای سیاسی منطقه عوض می‌شد. نفت، خلیج فارس، قدرت ایران و همسایگی خاکی با کشورهای جنوب خلیج فارس، از مسائلی بود که اتفاقات سیاسی را به نفع ایران می‌کرد. امام می‌گفتند: عرب‌ها و ابرقدرت‌ها تحمل نمی‌کنند.
3. اگر جنگ را به خاک عراق ببریم، مردم عراق آسیب می‌بینند. الان مردم عراق، به‌خصوص در جنوب عراق که شیعه‌نشین و منطقه جنگی بود، بالقوه با ما هستند. چگونه می‌توانیم در شهری مثل بصره بجنگیم و مردم آسیب نبینند؟! این استدلال ایشان با هدف جنگ ما سازگار بود و تا آخر هم به این منطق خویش پایبند بودند. واقعاً در طول دفاع تا جایی که می‌توانستیم، به‌جز در مواردی که برای مقابله‌به‌مثل مجبور بودیم، سعی می‌کردیم به مردم عراق آسیب نرسانیم.
فرماندهان نظامی پس از شنیدن استدلال‌های امام گفتند: با این شرایطی که می‌فرمایید، نمی‌توانیم بجنگیم....
به‌هرحال امام(ره) گفتند: «در جاهایی وارد شوید که مردم آسیب نبینند» این اصلی‌ترین نتیجه آن جلسه بود....... به‌نظر من شرایط و وضع به‌گونه‌ای بود که بحث پایان جنگ هیچ زمینه‌ای نداشت و هیچ‌کس نمی‌توانست صحبت از آتش‌بس کند.
.....
مرکز پژوهش‌های اجتماعی نخست‌وزیری در خرداد سال 1361، طی یک نظرسنجی از عده‌ای با شرایط سنی، تحصیلی و جنسیت متفاوت، «نظرات مردم در مورد ادامه جنگ و ورود به خاک عراق» را مورد بررسی قرار داده است. در این نظرسنجی، «نظر مردم در مورد ادامه جنگ»، وارد شدن به خاک عراق در صورتی که عراق شرایط ما را نپذیرد و دلایل عدم ورود به خاک عراق، مورد توجه قرار گرفته است.
در پاسخ به این پرسش که جنگ را تا کجا ادامه باید داد، خروج عراق از خاک ایران با 7/30 درصد و سقوط صدام با 5/28 درصد، بیشترین آرا را کسب کرده است. دیگر گزینه‌ها همچون گرفتن خسارت 4/12 درصد و صلح تنها 2 درصد را به خود اختصاص داده‌اند. در حالی که پاسخ نمی‌دانم، 4 درصد بوده است.
در پاسخ به این پرسش که اگر عراق شرایط ما را نپذیرد، آیا صلاح می‌دانید وارد خاک عراق شویم، بر حسب جنسیت پاسخ مثبت، 1/70 درصد، پاسخ منفی 1/15 درصد و نمی‌دانم 2/9 درصد و بر حسب سن، پاسخ مثبت 9/76، پاسخ منفی 7/7 و نمی‌دانم 4/15 درصد است. بر حسب میزان سواد پاسخگویان، پاسخ مثبت 4/48، پاسخ منفی 2/32 و پاسخ نمی‌دانم 5/6 درصد است.
درصد پاسخ‌ها به تناسب مناطق بیستگانه تهران متفاوت است. چنانکه پاسخ کسانی که یکی از بستگان آنها در جبهه بوده است، در مورد ورود به خاک عراق، 3/58 درصد مثبت و 20 درصد منفی و 20 درصد نمی‌دانم می‌باشد.
این نظرسنجی، فارغ از اینکه تا چه میزان می‌تواند از نظر علمی اعتبار داشته باشد، بیانگر بخشی از واقعیت اجتماعی و افکار عمومی نسبت به مسئله جنگ و تصمیم‌گیری در مورد پایان یا ادامه آن و در میان اقشار مختلف با موقعیت‌ها و شرایط متفاوت است که با میانگین 70 درصد با آنچه پس از فتح خرمشهر واقع شد، موافقت خود را بر ادامه جنگ اعلام کرده‌اند

جوینده جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 12:16

عجب !! گنبد و بارگاه و دسترسی به چهره !!!

نمی دونم واللا ... جدای از امام ، شخصیت این حاج احمدآقا هنوز برای من مجهول مونده!

خیلی وقت پیشا که نوجون بودم و دیدگاهم با الان نسبت به حکومت صد و هشتاد درجه فرق داشت .. رنج نامه رو که خوندم های های اشک ریختم ... بعدها که اون طرف پرده ی حوادث ۶۷ برام روشن شد دلم سوخت به حال سادگیم و شک کردم به همه ی تصوراتی که از این خانواده در ذهنم ساخته بودم ...

چی بگم واللا ... آدم می مونه ...

+ در ضمن شما خیلی تند تند آپ میکنیدا ! من عقب می مونم هی

سلام
من هم موافق گنبد و بارگاه نیستم اما شما هم اگر آن علاقه و ارادتهای آن روزگار مردم را می دیدید شاید برای تصمیم گیران آن روز حق قائل می شدید. نزدیک به ده یازده میلیون یا بیشتر در تشیع پیکر او شرکت کردند شاید قبولش سخت نباشد که بالاخره باید تمهیداتی برای مشارکت و حضور این تعداد از مردم اندیشیده می شد.

در مورد مسائل سال ۶۷ گفتنی ها و نگفتنی های زیادی هست و یکبار دوستی زحمت کشید و به طور مبسوط و کامل تحقیقات خودش را در جایی کامنت کرد. نتیجه ای که از آن نوشته ها به روشنی می شود گرفت خلاصه اش این است که سالهای آخر عمر امام ؛ کسان دیگری در این مورد و موارد دیگری تصمیم گرفته و عمل کرده اند و اساسا در بعضی از مسائل از جمله همین مسئله سال 67 امام را بی خبر نگهداشته اند. مطلب طولانی است .اگر حوصله می کنید و اگر خواستید لینک مطلب را برایتان بگذارم تا بخوانید.

در مورد تند تند آپ کردن حق با شماست اما با وجود فرصت کمی که دارم سعی دارم جبران مافات کنم :)

سیدمهدی جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 10:47 http://www.smkhatami.blogfa.com

خدایش رحمت کند هرچند دل خونی از انقلابش دارم
اما خودش آدم خوبی بود و برای خودش هیچ چیزی رو نمیخواست حتی قدرت

سلام
انقلاب در آن مقطع لازم و مطابق با خواست تمام فعالین آن روزگار بود، و در واقع انقلاب متعلق به مردم بود و امام آنرا رهبری کرد. نتیجه انقلاب اگر امروز مطابق با آرمانها نیست این نباید باعث شود که اصل انقلاب زیر سوال برود.

سیدعباس سیدمحمدی پنج‌شنبه 11 خرداد 1391 ساعت 17:49 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
خدا رحمتش کند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد