صبح و طلوع فجر

بسم الله الرحمن الرحیم

گاهی توی شرایطی خاص و اغلب نیمه های شب جملات و کلماتی به ذهنم خطور می کنه و ذره ذره و با سختی توی پیامک گوشی می نویسمش و به تعدادی از دوستانم می فرستم که بعدا برای پاک کردنش دچار مشکل میشم، یعنی حیفم میاد پاکش کنم! الان تصمیم گرفتم یکی دو تا رو بگذارم اینجا، میدونم شعر کلاسیک نیست و از صنابع شعری بی بهره اما میخوام قدری از پیامکهای گوشی رو پاک کنم تا شاید سبکتر بشه! همین!

شب و ظهور سرخی شفق خبر از بیداد می داد

که اگه کرد و آکند دل آسمان از داد این بیداد؟

بس بشر نالید و فغان زد به سحر ز جور چرخ روزگار

به انابه خون گریست آسمان به محضر حق کردگار

طلوع فجر

خدنگ نور بر جرس خورد، بانگ سحر برخاست

دی به سر شد و صبح ز بستر خام برخاست

سکوت و سکون طی شد، حالیا ولوله برپاست

بین! شمیم دل آویز صبح، بی شرنگ برجاست

مستان! صف به صف پیاله از می پر کنید 

جان آذرخش و شهاب سنگ با شرر نو کنید 

چهار قل خوان، چون سماور قل کنید 

هان عزیز بشتاب، تن به سحر جان بخش 

دهل را بهل، نی شو، بینوا جان بخش 

ندیدی پف کنند زود، روند به پستوی مور؟ 

فراز آی ز ظلمت، فرود آی به سکوی نور

نظرات 8 + ارسال نظر
بانویسیب یکشنبه 4 خرداد 1393 ساعت 02:46

اون شکلکه که عینک داره قیافه الانه منه ها عمو جان

منم مدتی هست که عینک می زنم و دوتا عینک دارم دوربین و نزدیک بین

بانویسیب یکشنبه 4 خرداد 1393 ساعت 02:45

.سلام عمو مصطفی گلم
جای عموی نداشتم رو برام پر کردید اخه پدرم برادر نداره اما من الان یه عموی خوب و مهربون دارم ....ممنونم از احوالپرسی هاتون انشا الله شما هم خوب خوب باشید ....دکتر شیخ الاسلام ما بین مریض وقت داده برای 16 تیر ....اما دو تا دکتر دیگه که از اساتید شوهر خواهرم هستند ام ای ار رو دیدند و تقریبا نظر دکتر خوشنام رو داشتند و یه دکتر دیگه فردا وقت گرفتم و هفته دیگه هم پیش دکتر طباطبایی وقت گرفتم البته همه مابین مریض ....و تا الان اونطور که این سه تا دکتر تشخیص دادند چند تا سکته رو رد کردم و به قول اقایون دکتر ده درصد لپ راست مخچه از بین رفته و الان دارو های رقیق کننده خون بهم دادند تا از لختگی خون و سکته جلو گیری بشه و یه انزیو مغز هم نوشتند که فردا انجام بدم ....دیگه توکلم به خداست عمو جان ....شرمنده ام نمیتونم مطالب رو بخونم فشار به چشمم که میاد سردردم تشدید میشه اما نتونستم خدمتتون نرسم مدیون محبت همه شما عزیزانم هستم واقعا وجود شما دوستان برام خیلی غنیمته و من عاجز از جبران محبتهای همه شما عزیزانم حلالم کنید در هر صورت ...همیشه سلامت و تندرست و در ارامش باشید راستی این کامنت رو تو وبلاگ مریم جان هم که برام باز بود اشتباهی گذاشتم اونجا

سلام بر شما
شما خیلی به من لطف دارید و من هر بار شرمنده ی محبت شما می شم. خدا به شما سلامتی رو برگردونه که داشتن نعمت سلامتی بزرگترین نعمت برای همه ی ماست. پیگیرش باشید و ما رو هم از حال خودتون با خبر کنید. ممنونم که با همه ی مشکلات از خودتون خبر دادید و ممنونم که هستید

ناهید شنبه 3 خرداد 1393 ساعت 20:55

سلام داداش خوبم
شعر خیلی قشنگیه ! منظور شعر بیشتر حرکت به سوی زندگیه ، به سوی تعالی ...به سوی شدن ، رسیدن به هشیاری حضور ...
سکوت و سکون طی شد، حالیا ولوله برپاست
بین! شمیم دل آویز صبح، بی شرنگ برجاست
خیلی تامل برانگیزه ، بارها خوندمش و حظ وافر بردم ، دستتون درد نکنه ممنون داداش عزیز
این عکس آسمون هم فکر کنم توی بالکنتون از پشت گلدوناتون گرفتین ، چون من این ساختمون رو می شناسم همونی که قبلنا ازش تعریف کرده بودم خیلی زیباست

سلام خواهر گلم
ممنونم از لطف همیشگی شما. شعر که نیست من اسمش رو می گذارم خط خطی های بداهه ای
بله خب! اینجا غار تنهایی من هستش

مریم شنبه 3 خرداد 1393 ساعت 15:58

سلام سلام صد تا سلام
خوبید ؟ به قول یزدیها خَشید ؟
واقعا شعرهاتون از صنایع شعری بی بهره ست ؟
نه ! مطمئنم اینطور نیست برای اینکه شعرهاتون خیلی به دل می شینه
ممنون که شعرهاتون رو اینجا می ذارید تا ما هم بخونیم
راستی اگه من به جای شما بودم این شعرها رو تو یک دفتر یادداشت می کردم ، به قول یکی از معلمهامون هیچ چی جای قلم و دفتر رو نمی گیره .

سلام سلام هزار و شونصد میلیون تا سلام
خوبـــــــــــــــــــــــه خوبـــــــــــ ممنونم از شما
بله خب تا قبل از اینکه برای دوست شاعرم بفرستم فکر می کردم خوبند. اما اون بهم گفت قواعد شعری توی شعرها رعایت نشده
آهان چه خوب گفتید می نویسم توی یک دفتری، اینطوری بهتر می مونه. ممنونم

صبا قلم شنبه 3 خرداد 1393 ساعت 09:24

سلام
همین ذوق شعر گفتن خودش غنیمتیه وخوبه که یادداشت میکنید
کسی چه میدونه شاید برا خودش شد یک دیوان!!
این روزا دوباره پخش شهریار وخیل شعرای این مرزو بوم که کمال تبریزی با ظرافت
به نمایش گذاشته هم فرصت خوبیه ...

سلام بر شما و ممنونم از محبت شما
متاسفانه این سریال رو تا به حال ندیدم. راستش زیاد اهل تماشای تلویزیون نیستم. مگر خبری ببینم یا فیلم مستندی

بانویسیب شنبه 3 خرداد 1393 ساعت 02:29

سلام عمو مصطفی

سلام بر بانوی سیب عزیز
ان شاءالله که بهترید

آتش شنبه 3 خرداد 1393 ساعت 01:04 http://dideno.blogsky.com

سلام و اولین ساعات روز بخیر
همان طور که می دانید من از شعر و شاعری اطلاعی ندارم
اما بنظر شعر زیبایست هم از نظر معنی و هم از بابت آهنگ
اگه یک شرحی در باب این عکس هم مینوشتی خوب بود
ما هم چشم دوخته ایم به سرشدن دی و برخاستن صبح از بسترخام
و همچنان پیاله به دست منتظریم اما هرچه سماورمان چهارقل
چهارقل می کند خبری از می نمی رسد
باشد که به سکوی نور فرودآییم

سلام بر داداش آتش
من هم با شما فرق چندانی ندارم از لحاظ شعر
به قول معروف شاعر نیستم اما شاعرها رو دوست دارم
عکس که از بالکن خونه گرفتم قبل از طلوع آفتاب و اونم ماه هستش توی آسمون

آتش شنبه 3 خرداد 1393 ساعت 00:52 http://dideno.blogsky.com

ط
ن
ب
سکه اشرفی

مدالها مبارککککککه
اما داداش اشرفی مون کجا بود توی این اوضاع و احوال؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد