کویر سبز

بسم الله الرحمن الرحیم 

طبق صلاحدید و دستور نهایی خواهر خوبم ناهید عزیز و با پیشنهاد اولیه ی خواهر خوب دیگرم مریم خانم و دوستان دیگری که به شورای نامگذاری متخلص شدند، این وبلاگ از امروز به بعد با اسم " کویرسبز " شناخته خواهد شد. و علت انتخاب و مرحمت کردن این اسم به این وبلاگ رو خواهرم خوبم ناهید اینطور نوشته:  

بعد از چند روز فکر کردن در این مورد نمی دونم چرا اسم کویر سبز از بین این اسامی میاد تو ذهنم پررنگ می شه ، آخه کویر آسمونش خیلی زیباست ، شبهاش هم که پرستاره است ، کویر خیلیییی برکت داره ، کویر بکره ، دور از همه ی ناخالصی ها ...
باید کویری باشی تا صداشو بشنوی ، گوش کنید آهنگ شب سکوت کویر شجریان رو ...ببار ای بارون ببار ...
راستی صدای ساز دوتار هم که صدای کویره از جناب سهیل بپرسین خب ...
تازه داداش هم که می خواد کویر رو سبز کنه مثل گلدونای قشنگش ، مثل اون باغچه ای که داشت ، اصلا داداش وجودش سبزه ...
مریم عزیز کلیدر رو که خوندی ، کیمیاگر هم که همینطور ...

برو در این بیابان جستجو کن
ز هر خاکی کفی بردار و بو کن ...

کویر همیشه بوی عشق میده ...و کویر سبز یعنی کویری که همیشه زندگی در اون جریان داره ... 

.... 

خب ملاحظه فرمودید؟ بله با این همه لطفی که ایشان به من دارند مگر می شود امرشان را به دیده ی منت نگذارم و اطاعت امرشان را نکنم؟ 

ممنونم از خواهر خوب و گلم ناهید خانم برای اسمی که برای وبلاگ من انتخاب کردند  

دوستان لطفا لینک وبلاگ مرا به این اسم تغییر بدهند. خیلی از همگی ممنونم 

پ ن:  

داداش خوبم جناب آتش زحمت کشیدند و تندیس صلح را تهیه کردند که به داداش و شریک خوب دیگرم جناب محمد مهدی سامع عزیز و گرانقدر، با افتخار تقدیم می کنیم

تندیس سفیران صلح تقدیمی به مرد صلح سال

نظرات 133 + ارسال نظر
مریم چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 ساعت 22:03

سلام
آخ آخ آخ ! واقعا آهنگ وبلاگتونو عوض کردید ؟!
ببم جان نحت تاثیر این آتیش خانمانسوز قرار نگیرید ! هر چند شما خیلی وقته از دست رفتید اما الان دیگه فاتحه مع الصلوات !

آتش خان من دارم با حرکات موزون میام ؟
برید دهنتونو آب بکشید ناسلامتی من رشته م معارفه ها !
آقای ستاریان من زیاد کامنت می ذارم ؟
من برای این پستتون 9 تا کامنت گذاشتم اونوقت فکر می کنید چند بار تو کامنتدونی اسم من تکرار شده ؟ 35 بار !!!!!!!!!!!!!!!!!!
شما و این رفیق گرمابه و گلستان تون 44 بار پشت سر من غیبت کردید
خدا از سر تقصیراتتون نگذره !
حالا چه خبرتونه اینجوری دو لِپی دارید می خورید ؟ انگار از قحطی فرار کردید !

سلام
ببم جان شما که میدونید من گوشام آهنگ هیچ وبلاگی رو نمیشنفه! بگید ببینم الان شما داری چی مشنفی؟!

اول اول آهنگ وبلاگ این بود:
http://up.shamsipour-ac.ir/uploads/images/1392/farvardin/136491355861.swf

دوم دوم این شد:
http://up.shamsipour
ac.ir/uploads/images/1393/ordibehesht/f9741134496e1.swf

وحالا استاد شجریان اومدند و می خونند

رهبر سازگان (ارکستر) چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 ساعت 22:00

ناز نفس استاد


آتش چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 ساعت 21:38 http://dideno

فعلا تاشمایک گپی با جناب شجریان بزنید
با اجازتون من هم یک سری به منقل بزنم
این جوجه ها نسوزن یکدفعه .

آقا قربونت ما شاءالله ماشاءالله شما چقدر اکتیوی و انرژی داری از صبح برای این جشن دویدی و هنوزم سرحال و قبراقی
دستت درد نکنه استاد شجریان هم دارند یک چای قند پهلوی دیشلمه نوش جان می کنند تا گلوشون صاف شه ما رو به فیض برسونند. عجب هوای خنکیه امشب. بوی جوجه هم پر شده توی فضا. دم شما گرم

آتش چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 ساعت 21:37 http://dideno

داداش این هم جناب شجریان
خدمت شما .
به به عجب بوی جوجه ای را ه انداختین . ماهم که اهل ایثار
چه شود .
http://up.shamsipour-ac.ir/uploads/images/1393/ordibehesht/a61aeebde6a61.swf

ممنون داداش. همه ی زحمتها افتاده روی دوش شما.
بفرمایید استاد. بفرمایید از این طرف

آتش چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 ساعت 21:11 http://dideno

به به می بینم که مریم بانو هم دارن تشریف میارن
انگار باحرکات موزن هم میان . اون چیه توی دستشون ؟
نکنه دم ما باشه دارن برامون میارنش ؟
اخه دم ما روی کول ایشون چکار میکنه ؟ الله اعلم . جلل خالق
نمیدونم اون فسنجون ها را برای مراسم امشب پختن یا مورد
استفاده دیگه ای داشته . باید بیان جلوتر من بتونم ببینم .

من سوی چشمم رفته چیزی نمی بینم.
فسنجــــــــــــــــــــــــــــــــــون!! نه تو رو خدا نگذار بیاره اینجا زهر مار ریخته توش

آتش چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 ساعت 21:04 http://dideno

داداش ما رسیدیم
اول ازهمه این جناب عطری را بگیرید یک جایی ببندید تا کعبی را بیارند
معاوضه انجام بشه ما از شرش راحت شیم . از دید نو تا اینجا داره عربی قر میده . هیچ جوری هم آروم نمیشه .
این وانت راهم تخلیه کنید با خیال راحت همه کمپوت ها خنثی شده و
یخمال هستند گوارای وجود . میگم اینجا بستنی باشیر شتر هم دارید ؟

قربون قدمت خوش اومدی
سلام داداش رسیدن به خیر
خسته نباشید. ممنون از آلبالوهای خنثی شده ی یخمال شده
آقا ایثار اصلا با گوشت و پوست و استخون شما عجین شده! بمیرم برات از صبح تنهایی داری کمپوت خنثی می کنی؟!
آقا نکن! این همه ایثار؟! این همه از جان خود گذشتگی؟

یک امشب هم تحملش کنید معاوضه اش می کنیم خلاص
بله بله داریم خوبش داریم. بیا فعلا یک لیوان بزن حال کنی

خرمگس چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 ساعت 19:46 http://www.tashakkoriesaleh.blogfa.com

سلام
آقا کویریات این همشهری ما مرحوم شریعتی رو هم فراموش نکنید.

سلام
آقا کویریات؟!!! بابا شورای نامگذاری کلی پدرشون دراومده برای ذره ذره ی این اسم! آقا کویریات چیه؟

آتش چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 ساعت 17:14 http://dideno

آقا من دیگه نمی رسم بقیه این دعوتنامه ها را پخش کنم
این کمپوتها همانطور که خودتون تجربه دارید خیلی هاش درحین
خنثی کردن منفجر میشن و این کار دقت زیادی را میطلبه
بقیه دعوت نامه هارا میگذارم همینجا خودتون یک فکری برای
ارسالشون بکنید . این را هم بگم که مدیونید اگه نرسه دست مدعوین

سلام داداش
من از الان تا هر وقت که بگید در خدمتم.
گروه موزیکی که فرستاده بودید دارند تمرین می کنند برای امشب، اما خود استاد شجریان هنوز نیومده.
من می میرم برای کمپوت آلبالو. یخ مال شده است دیگه؟
آهان اعلامیه ها من که پای پخش کردن اعلامیه ندارم، اما بهت قول میدم هر کدوم از مدعوین که بیاد اعلامیه رو بدم دستش

آتش چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 ساعت 13:49 http://dideno.blogsky.com

سلام خدمت داداش مصطفی گل
ما از صبح نشستیم داریم کمپوت های آلبالو گیلاس را خنثی می کنیم
برای مراسم امشب . اما خداییش بااین آواز وبلاگتون نمیشه ترقص
کرد یک آهنگ توپس بزار بترکونیم

سلام داداش آتش سبیلو
آقا لیثار اصلا با گوشت و پوست و استخون شما عجین شده! بمیرم برات از صبح تنهایی داری کمپوت خنثی می کنی؟!
آقا نکن! این همه ایثار؟! این همه از جان خود گذشتگی؟
برای مراسم امشب که مرحمتی شما گروه موزیک رسیدند و میگند که دارند تمرین می کنند! اما من که چیزی نمیشنفم! راستش چون نمی شنفم نمیدونم ترقص داره یا نه؟ اما ترکوندن رو بدجوری هستم؟ بریم وبلاگ مریم خانوم رو بمب بزاریم بترکونیم و از اساس و از صحنه ی روزگار حذفش کنیم؟!

سخنگوی اجلاس سران چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 ساعت 13:36

نتیجه اجلاس سران شب گذشته طرفین جنگ یک روزه 16 اردیبهشت بدین شرح اعلام می گردد:
کلیه مفاد قرارداد 92 برای سه طرف درگیر (پنگوئن ، رازنهان ، دیدنو ) قابل احترام و لازم الاجرا می باشد .
نیروهای نظامی طرف های درگیر به مرزهای تعین شده در قرارداد92 بازگشت می کنند.
کلیه سردارها و سردار نماها و ایادی و شینسه ها و پیوند یافتگان ایشان هرچه سریعتر جزایر پنگوئن را ترک می کنند و تا دردست گرفته شدن کلیه اختیارات این سرزمین توسط حمید آقا حق هیچگونه پست آپ کردن در پنگوئن ویا کامنت نویسی در سرزمین های همسایه را ندارند .
رفیق حمید کعبی بلافاصله پس از آزادی سردار عطری . از اسارت آزاد شده و به سرزمین پنگوئن ها بازگردانده می شود و تمام اختیارات این خطه به ایشان واگذار می گردد . رقیق سازی اطلاعات تنها و تنها با نظارت وتائید حمید آقامجاز می باشد
و پست های قهرمانانه تنها در چهارچوب مفاد قرارداد 92 در اختیار شما می باشد .
با توجه به اینکه با تقاضای پناهندگی امام جمعه از سوئیس موافقت شده است و ایشان هرگونه رابطه باشما را تکذیب می کنند . نیروهای آتش ایشان را تحت الحفظ به سفارت سوئیس تحویل دادند .تا مقدمات سفرشان فراهم شود درضمن ایشان با رضایت قلبی و پیشنهاد خود کلیه مخارج ساخت تندیس جایزه صلح را از حساب شخصی خود تقبل نمودند
وبرای جناب محمد مهدی سامع دعای خیر نموده الو درجات را از ایزدمنان خواستار شدند .
کلیه مخارج تحقیقاتی درمورد روشن شدن وضعیت فرد مشکوکی بنام سوسن چشم خوشگله که طی جنگ یک روزه مفقود الاسر شده است از حساب سردار عطری و البته با پیشنهاد خود ایشان و رضایت قلبی برداشت شد و تحقیقات بشدت ادامه دارد . با توجه به اطلاعاتی که ایشان در اختیار سرویس اطلاعاتی آتش
قرارداده اند احتمال زنده بودن سوسن چشم خوشگله وجوددارد . (البته به ما ربطی نداره اما درصورت زنده بودن ایشون مواظب سردارتون باشید شایعاتی هست که سوسن از نیروهای شما بوده ) تبادل اسرا (حمید کعبی و سردارعطری) راس ساعت 9 امشب چهارشنبه 19 اردیبهشت در کویر سبز مقابل مزرعه
کدوبادمجان با نظارت نیروهای بی طرف و باطرف ، در حضور جناب ستاریان انجام می شود .
لازم به ذکر است که پس از تبادل اسرا مراسم شیرینی خوران همراه با شیر شتر و ترقص و پایکوبی برگذارمیگردد
و همگان در این شور و هیجان خودجوش دعوت دارند .

اوه اوه اوه!
چه اعلانیه ی بلند و بالا و محکمی!!
دیدی داداش یک کلمه گفتی اعلان جنگ و حالا هی باید اعلان صلح بدی و بری و بیایی تا ختم به خیر بشه این جنگ!
آقا این عطری اصلا به چه درد میخوره؟ خب بدش بره خودت رو خلاص کن! این قبل از اینکه به خودش عطر بزنه اسمش چی بوده؟ عطر چی زده که معروف شده به عطری؟ عطرش حوشبوئه که اسیر نگهش داشتی؟! خب ازش بپرس عطر چی میزنه، همون عطر رو ازش غنیمت بگیر و ولش کن بره. دنبال دردسر میگردی ها.
آهان قراره با کعبی معاوضه بشه؟ این کعبی از اول کعبی بوده؟ من یکی می شناختم هرمی بود. این اون نیست؟ گفتم شاید بزرگتر شده باشه به کعبی تبدیل شده باشه. مثل اصغر ها که بزرگ میشند میشند اکبر!

ای بابا! این کویر برهوت این همه جا داشت. چرا توی کرت کدو و بادمجونای من! باشه حالا که در حضور من و با نظارت منه عیب نداره، اما گفته باشم ها من با دسته بیل میزنم توی سر هرچی سردار و سرساری که پاشو بذاره روی یکی از کدو بادمجونای من.
شیرینی رو هم هستم و کلی هم شیر شتر داریم. همگی بفرمایید قدم رو چشم من می گذارید

پدر سوسن چشم خوشگله چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 ساعت 12:50

من علیه همه شما ها شکایت می کنم به دیوان لاهه شکایت می کنم به پلیس بین الملل شکایت می کنم به زمین و زمان شکایت می کنم . دختر من از نیروهای شما ها بوده حالا توی این جنگ یک روزه معلوم نیست چه بلایی سرش آوردید بعدهم همتون ارتباطتون را با اون تکذیب می کنید ؟!
من خواستار روشن شدن وضعیت دخترم هستم . باید به من جواب بدهید که سوسن کی و کجا و چگونه به شهادت رسیده است . و حالا جنازه او دست کیست . بعنوان یک پدر از طرف های این
جنگ تقاضادارم . برای رهای یک پدر از دلواپسی مرادرجریان ماجرا قراردهید .

پدر جان شما خودت خوبی؟ از اون دنیا اومدی یا از این دنیا یا از دنیاهای موازی؟!
بهت بگم ما اینجا پلیس بین الملل نداریم. پلیس اینجا بین الممله. حالا این سوسن کوری همچین تحفه ای هم نبود که دربدر افتادی دنبالش ها. آهان فقط میخای وضعیتش روشن بشه. باشه باشه، به بچه ها میگیم بگردند وضعیتش رو پیدا کنند. اصلا وضعیتش کجا خراب شد؟ با بچه ها یک تعمیرکار میفرستیم روشنش میکنند براش. نگران نباش!
شهادت!!! شهادت برای چی؟ فقط یک آدرس از محل خرابی وضعیتش به ما بدید کافیه، احتیاجی به شهادت دخترتون که اصلا معلوم نیست کجاست نداریم بابا.
بله بله شما برو تخت بگیر بخواب. خیالت راحت وضعیتش رو روشن تحویل شما میدیم

مریم چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 ساعت 11:13

سلام
آقای ستاریان نوشتید ( من که بلافاصله توی همین پست از شما با عنوان خوهر خوب دیگرم مریم خانوم نام بردم و کلی هم تشکر کردم! پس چرا آدم خوبی نشدید شما )
خب معلومه چرا خوب نشدم چون شما در واقع به من باج داده بودید ! دیدید بعضی از معلمها یا پدر و مادرها ، به شاگردها و بچه های شر و تخس خودشون باج می دن ؟ کار شما هم دقیقا همین مدلی بود !
من هر چی فکر کردم شما چرا در کنار ناهید از من اسم بردید نفهمیدم ! آخه من تو این ماجرا فقط خباثت کرده بودم !
ببم جان شما با این روشها نمی تونید منو به راه راست هدایت کنید ! فکر کردید من بچه ام که بتونید با این تعریف و تمجیدهای الکی منو تو رو دربایستی قرار بدید ؟! زهی خیال باطل !
آهان تا یادم نرفته بگم موقع جواب دادن به کامنتها لطفا عینک مبارکتون رو بزنید چون یکی از کامنتهای ناهید بانو رو بی جواب گذاشتید
در ضمن لطف کنید یک نفس جواب کامنتها رو ندید چون ما وقت نداریم یک نفس این همه جوابیه رو بخونیم و دائما نگرانیم که نکنه شما تو یک از جوابیه ها چیزی نوشته باشید که نیاز داشته باشه دندانهای استکبار جهانی رو در دهنش خرد کنیم

سلام
بله من دارم با تمام سفیران صلح اتمام حجت می کنم و از خود شما ذره ذره اعتراف میگیرم که تاب و تحمل صلح و آشتی رو ندارید و ذاتا شرورید. راستش منم قطع امید کردم از هدایت شما به راه راست. شما هی کج کجکی راه برو، هی گول مالی کن، من که گول مالی نمیشم و امیدوارم با این افشاگری ها از شما و شناخت بیشتر همه ی دوستان، بقیه هم مصونیت پیدا کنند و گول مالی تشند

اوه اوه! بله حق با شماست و از خواهر خوب و گلم ناهید خانوم عزیز عذر میخوام
ببینید وقتی شونصد تا شونصد تا کامنت می گذارید من چی می کشم برای جواب دادنش! خب شما هم که حرفاتون رو گفتید باید وایسید تا جواب بشنفید. به من چه که وقت ندارید
ضمنا اگه منظورتون از استکبار جهانی منم، که باید بگم من بطور کاملا داوطلبانه و خودجوش مدتیه همه ی دندونا رو کشیدم و الان شدم شیر بی یال و دم و اشکدم

یک جرعه آرامش(بانوی بهار) چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 ساعت 10:10 http://yekjoreearamesh.blogfa.com

سلام
اسم بسیار زیبایی انتخاب کردند برازنده اینجاست امیدوارم همیشه سبز باشید حتی در دل کویر...

سلام و عرض خیر مقدم. خوش آمدید
ممنون از شما. شما هم ان شاءالله که همیشه تندرست و سلامت باشید

محمد مهدی چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 ساعت 07:57 http://1sobhe14.persianblog.ir

سلام
خب خدارو شکر مقدمات صلح برقرا شدهفعلا اتش بس تا صلح پایدار
راستی فکری هم بر اهدای جایزه صلح باید کرد.بالاخره سفیر صلح و دوستی هم نقشش باید تقدیر بشه
تا بعد

سلام داداش
خیلی پیشنهاد خوبیه اگر یک اسپانسر بورژوا پیدا بشه جایزه ای تعیین می کنیم برای سفیران صلح وبلاگستان. با این مریم خانوم شریره ی اسیره ای که من می شناسم ما شانس و اقبال داشتن یک روز صلح و پستی بدون جنگ رو باید با خودمون به گور ببریم

آتش چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 ساعت 00:56 http://dideno.blogsky.com

داداش این تابلو های ده متری مربوط به ما نقاش ها میشه
شما نگران نباشید بعدا مفصل براتون توضیح میدم
منتظر تشریف فرمایی مریم بانو مکرمه معظمه به اتفاق سران
قوه های سگانه و فرماندهان لشکری و کشوری هستیم تا
اجلاس را شروع کنیم . اگه دیر شما شما چای آتشین اول را
نوش جان کنید ما برای چای دوم خدمت خواهیم رسید .

داداش منم برای خودم نقاشم ها
برادرزاده اومدند و درگوشی توضیح دادند و دوزاریم افتاد قربان
حالا مریم خانوم رو هی باد کنید که دیگه از در رد نشند ها! تشریف فرمایی
جای شما خالی دیشب کلی چای خوردیم و شیر شتر زدیم به رگ و زیر ۀسمون صاف و چسبیده به زمین کلی ستاره شمردیم تا خوابمون برد

کوثر سه‌شنبه 16 اردیبهشت 1393 ساعت 21:52

ممنون جناب آتش
من هم مدت زیادیه سایز تابلوهام بیشتر از ده متره
دلم برای تابلوهام تنگ شده
باید خودو پرت کنم به گذشته
زندگی در دنیای مردانه برام سخته

جدی جدی سایز تابلوهای شما بیشتر از ده متره؟
این جمله آخر خیلی خیلی یه جوریه ها

آتش سه‌شنبه 16 اردیبهشت 1393 ساعت 21:42 http://dideno.blogsky.com

داداش بلاخره تکلیف این اسراراروشن کن ببینم چه کنیم
این سران پنگوئن که ما راکچل کردن . سرمون گیج رفت از بس که
روی سرمون گشت می زنن .
کوثر بانو ما از همینجاهم حاضریتون را قبول داریم
امر بفرماییدقلمو به کف و بتونه به دست در قدمتیم
اصلا ما خانوادگی نقاش هستیم همه نقاشی می کشین
عمو ها ، دایی ها ، عمه ها و خاله ها . اصلا میگن من
که به دنیا اومدم یک قلمو هم دستم بوده
خلاصه همه جوره درخدمتیم . ملاحظه نکنید .

براتون نوشتم که ساشا رو اعدام کنید و تکلیف بقیه هم معلومه و باید طی جلسه معلوم کنید که با بقیه باید چکار کنید

کوثر سه‌شنبه 16 اردیبهشت 1393 ساعت 21:36

سلام

دلتنگ وخسته وتنها...
حسی که الان دارم
تازه رویه ی اول رنگ یا همون آستری و زدم...
خیلی کار دارم خیلی...
خونه قدیمیه ومن قصد دارم یه تغیراتی درش بدم.اگه شد عکس حیاط نقاشی شده رو میگذارم.اتاق ها رو هم معمولی رنگ میکنم

عموجان برام دعا کنیدتا نیروی بدنیم کم نیاد

دلم میخواست برم وب دوستان شده یه حاضری کوچولو هم هست بزنم ولی اینقدر خسته م که...
الانم که اینجام میخوام یکم آروم بشم...واقعا خسته م از همه لحاظ...

سلام عمو جان
واقعا خسته نباشید
خوش به حالتون. من عاشق بوی رنگ هستم. خب خستگی داره اونم خیلی زیاد، اما وقتی تموم بشه آدم احساس غرور و شادمانی می کنه وقتی هنر هودش رو می بینه

حالا یک چند روزی به دوستان سر نزنید تا ببینید من چی می کشم شاید کمی همدردی کنید با من

امیری سه‌شنبه 16 اردیبهشت 1393 ساعت 19:55 http://abamiri.blogfa.com/

سلام خیلی هم خوب !!!

سلام حاجی.
ممنونم
اما شما هم از این بکُش یکُش تعجب کردید ها!!

آتش سه‌شنبه 16 اردیبهشت 1393 ساعت 19:40 http://dideno.blogsky.com

داداش شما همچنان استراحت کنید
جنگ جهانی هم بشه مصطفی خفته مادر خواب نازه .
داشتم به این متن معرفیتون فکر میکردم که نوشته بودید :
ناظری هستم که دیدنی ها و نادیدنی های زیادی دیده ام اما چرخ گردون روزگار با چرخش هر روزه ی خود هنوز هم ساعت به ساعت نمایشهایی برای متحیر کردنم رو میکند!
بله دقیقاً همینطوره که فرمودید . هیچ فکرش را میکردید که وارد جنگ بشیم . اون هم اینطور یک روزه به گمانم باید این جنگ 16 اردیبهشت را در تاریخ جنگ های یک روزه جهان ثبت کرد اصلا باورتون می شه ما از اولین ساعات بامداد امروز در نبردی سنگین از جبه های زمینی و هوایی و دریایی درگیر بودیم و حالا هم صلح و آشتی
کردیم . جنگی تمام عیار با یک کشته و دو اسیر که هنوز هم وضعیتشون نامعلومه . میگم بد هم نیست آدم بخوابه و وقتی
بیدار میشه ببینه همه آب ها از آسیاب ها ریخته و همه چیز آرومه
و همه خوشبختند . حالا شاید هم قسمت این طور بوده که شما
تشریف نداشته باشید و ماهم بنا به اوامر بزرگترها بالاخره آشتی
کنیم . شاید اگه شما تشریف داشتید جو می دادید ما هم هنوز
این جام زهر را سر نکشیده بودیم . همیشه تنتون سالم و شادیهاتون بیشتر بشه .

استراحت کجا بود؟! من از دیشب که اولین کامنت جنگ رو دیدم مثل اسپند روی آنیش دارم بالا و پایین می پرم
الان برای مریم خانوم نوشتم:
من توی خونه و توی گوشی که دم به ساعت کامنتها رو می خوندم هی بالا و پایین میپریدم و می گفتم فسنجون بپز! مسمومش کن و بعد می گفتم فسنجون رو نخور! زهر مار داره! مسمومه!
خب هر چی باشه شما که آبجی من باشی، با داداشم ، به قصد کشت، افتاده بودید به جون هم!

ممنونم که تا دیر وقت تنور جنگ رو شعله ور کردید و اسباب شادی و خنده رو فراهم کردید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد